سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  عشق یعنی انتظار منتظر
زن کژدمى است ، گزیدنش شیرین . [نهج البلاغه]
کل بازدیدهای وبلاگ
319149
بازدیدهای امروز وبلاگ
56
بازدیدهای دیروز وبلاگ
32
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
عشق یعنی انتظار منتظر
لیلا شیدا
مدعی شیداییم، اما تا شیدا شدن فاصله بسیار است
لوگوی وبلاگ
عشق یعنی انتظار منتظر
فهرست موضوعی یادداشت ها
مذهبی .
بایگانی
در نکوهش غیبت
مهمانی سلطان عشق
پیوندهای روزانه

بنت الزهرا [319]
یاس نبی [252]
ماه بنی هاشم [374]
پرواز بی انتها [275]
فاطمیون [288]
نور الانوار [281]
برادرم محسن [345]
[آرشیو(7)]

اوقات شرعی
لینک دوستان

اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
غریب آشنا
سایت چهارسو

لوگوی دوستان


























موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن ولادت پرشکوه فاطمه(س)‏ یکشنبه 86 تیر 10  ساعت 9:18 صبح

 

فاطمه بضعة منى و هى نور عینى و ثمرة فؤادى و روحى التى بین جنبى و هى الحوراء الانسیة:
«فاطمه پاره تن من است، و نور چشمان من، و میوه دلم و روح من است و او حورى انسان صفت است»
* * *
پیامبر اسلام(ص) در آن سال که سال پنجم بعثتش بود در سختترین شرائط و حالات به سر مى‏برد.
اسلام منزوى بود، و مسلمانان اندک نخستین، شدیداً تحت فشار.

محیط مکه بر اثر شرک و بت پرستى و جهل و خرافات و جنگهاى قبایل عرب و حاکمیت زور و بینوائى توده‏هاى مردم، تیره و تار بود.
پیامبر(ص) به آینده مى‏اندیشید، آینده‏اى درخشان از پشت این ابرهاى سیاه و ظلمانى، آینده‏اى که با توجه به اسباب عادى و ظاهرى بسیار دور دست و شاید غیر ممکن بود.
در همین سال حادثه بزرگى در زندگى پیامبر رخ داد، به فرمان خدا براى مشاهده ملکوت آسمانها به معراج رفت، و به مصداق «لنریه من آیاتنا الکبرى» آیات عظیم پروردگار در پهنه بلند آسمان را با چشم خود دید، و روح بزرگش بزرگتر شد، و آماده پذیرش رسالتى سنگیت‏تر توأم با امید بیشتر.
در روایتى از اهل سنت و شیعه - که هر دو بر آن تأکید دارند - مى‏خوانیم: پیامبر(ص) در شب معراج از بهشت عبور مى‏کرد، جبرئیل از میوه درخت طوبى به آن حضرت داد، و هنگامى که پیامبر(ص) به زمین بازگشت نطفه فاطمه زهرا سلام اللّه علیها از آن میوه بهشتى منعقد شد.
لذا در حدیث مى‏خوانیم که پیامبر(ص) فاطمه سلام اللّه علیها را بسیار مى‏بوسید، روزى همسرش عایشه بر این کار خرده گرفت، که چرا اینهمه دخترت را مى‏بوسى؟!
پیامبر(ص) در جواب فرمود: «من هر زمان فاطمه را مى‏بوسم، بوى بهشت برین را از او استشمام مى‏کنم».
و به این ترتیب این مولود بزرگ از عصاره پاک میوه‏هاى بهشتى و از پدرى همچون پیامبر(ص)، و مادر ایثارگر و فداکارى همچون «خدیجه» در روز بیستم جمادى الثانى گام به دنیا نهاد، و طعن و سرزنشهاى مخالفین که پیامبر را بدون «نسل جانشین» مى‏پنداشتند، همگى نقش بر آب شد، و به مضمون سوره «کوثر» فاطمه زهرا چشمه جوشان براى ادامه دودمان پیامبر و ائمه هدى و خیر کثیر در طول قرون و اعصار، تا روز قیامت شد...


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن به بهانه 13 جمادی الثانی ـ وفات ام البنین دوشنبه 86 تیر 4  ساعت 10:5 صبح

 

چند سال بعد از شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بود، امیرالمؤمنین (علیه السلام) از برادرش عقیل، که به اصل و نسب قبایل آگاه بود، درخواست کرد زنی را از دودمانی شجاع برای او خواستگاری کند و عقیل، فاطمه کلابیه (ام البنین) را برای آن حضرت خواستگاری کرد و ازدواج صورت گرفت.

 

«ام ‏البنین، فاطمه کلابیه‏»، یکى از مادران برجسته تاریخ است که زندگى او پر از عشق به ولایت و امامت ‏بوده و در تربیت فرزندان دلیر و شجاع و با ادب چون عباس بن ‏على (علیه السلام) بسیار موفق بوده است. تولد و رشد او در خاندان با اصالت و شجاع، صفات و ویژگیهاى فردى این بانو و صبر و بردبارى در خانه امامت و تربیت فرزندانى که همگى پیرو امام خویش بوده و تا آخرین لحظات زندگى خویش دست از ولایت نکشیده ‏اند و پیام ‏رسانى و مبارزه سیاسى این بانوى کریمه (سلام الله علیها) همه و همه نشان از مجد و عظمت وى دارد.

 

امیرالمؤمنین (علیه السلام) از این بانوی گرامی، صاحب چهار پسر به نام های عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد. هر چهار برادر به امام خویش، حسین (علیه السلام) وفادار بودند. فرزند نخستشان، حضرت عباس (علیه السلام)، مولود پاک و زیبایی به نام قمر پرفروغ بنی هاشم، علمدار کربلاست.

 

این بانوی بزرگوار فرزندانى تربیت کرد که فدایى ولایت و امامت‏ بودند و هر 4 تن در کربلا قربانى آرمانهاى «ولى‏» و «امام‏» خویش شدند و بدین وسیله بر صحیفه تربیت ام‏ البنین (سلام الله علیها)  امضاى سبز مولاى متقیان على (علیه السلام) قرار گرفت.

 

ارادت قلبی ام البنین (سلام الله علیها) به خاندان پیامبر (صلوات الله علیه) آنقدر بود که امام حسین (علیه السلام) را از فرزندان خود بیشتر دوست می داشت؛ بطوری که وقتی به این بانوی گرامی خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسین (علیه السلام) باخبر سازید و چون خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) به او داده شد، فرمود رگهای قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زیر این آسمان کبود است، فدای امام حسین (علیه السلام).

 

در جریان کربلا  بانوانى که از کربلا به مدینه مراجعت کردند، در خانه امّ البنین سلام اللَّه علیها عزادارى مى‏کردند. آن حضرت اگرچه در کربلا نبود ولى از ناله و گریه قرار نداشت و همه روزه به بقیع مى‏رفت و آنقدر جانسوز مرثیه مى‏خواند که مروان با آن همه قساوت قلب گریه مى‏کرد. هنگامى که زنها او را امّ البنین خطاب مى‏کردند و تسلیت مى‏دادند، مى‏فرمود:

 » دیگر مرا امّ البنین نخوانید... «.

این همسر شهید، مادر چهار شهید و طلایه‏ دار پیام ‏آوران کربلا پس از حضرت زینب (سلام الله علیها) که لحظه لحظه عمر خویش را با خداى خود معامله کرد و لحظه ‏اى خطا و انحراف در زندگى وى راه نیافت در سال 64 ه.ق دار فانى را وداع گفت  و در قبرستان بقیع در کنار سبط رسول خدا (صلوات الله علیه)، امام حسن (علیه السلام)، و فاطمه بنت‏ اسد و دیگر چهره‏ هاى درخشان شریعت محمدى (صلوات الله علیه) به خاک سپرده شد.

 این گریه و زارى حضرت ادامه داشت تا بدرود حیات گفت.

مأخذ

روحِ وفا

ممنونم از تو مادر، من را تو پروراندی

شهد وفا و غیرت، بر جان من چشاندی

گفتی که همچو بابا، از هر گُنه برّی باش

رفتی میون میدون، همیشه حیدری باش

من این همه ادب را، درس از شما گرفتم

من از صفای روحت، روحِ وفا گرفتم

از زحمت تو مادر، شد حالِ من خدایی

با شورِ تو ابالفضل، گردیده کربلایی

وقت وداع آخر، گفتی به شور و شین باش

تو کربلا عزیزم، قربونیِ حسین باش

وقتی که تو شنیدی، گشتم شهید و عطشان

ناله زدی و گفتی،  ای وای غریب حسین جان

تا ذکر یا حسینت، را در جنان شنیدم

در پیش روی زهرا، کردی تو رو سفیدم


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن نوشته ای از شهید دکتر چمران چهارشنبه 86 خرداد 30  ساعت 6:12 عصر

خدایا ترا شکر می‎کنم که حسین را آفریدی.ای خدای حسین ترا شکر می‎کنم که راه پرافتخار شهادت را در جلوی پای روندگان حق و حقیقت گذاشتی.

ای حسین، دلم گرفته و روحم پژمرده، در میان طوفان حوادث که همچون پر کاه ما را به اینطرف وآن طرف می‎کشاند، مایوس و دردمند، فقط بر حسب وظیفه به مبارزه ادامه می‎دهم، و گاهگاهی آنقدر زیرفشار روحی کوفته می‎شوم که برای فرار از درد وغم دست بدامان شهادت میزنم تا ازمیان این گرداب وحشتناکی که همه را وانقلاب را فروگرفته است لااقل گلیم انسانی خود را بیرون بکشم و این عالم دون واین مدعیان دروغین را ترک کنم و با دامنی پاک و کفنی خونین بلقاء پروردگار نائل آیم ...

ای حسین مقدس، روزگار درازی بود که هر انقلابی را مقدس می‎شمردم و نام او را با یاد تو توام می‎کردم و قلب خود را می‎گشودم و انقلابیون را و او را در قلب خود جای می‎دادم و به عشق تو او را دوست می‎داشتم و بقداست تو او را مقدس می‎شمردم و در راه کمک به او از هیچ فداکاری حتی بذل حیات و هستی خود دریغ نمیکردم...

اما تجربه، درس بزرگ و تلخی به من داد که اسلحه و کشتار و انقلاب و حتی شهادت بخودی خود نباید مورد احترام و تقدیس قرار گیرد. بلکه آنچه مهم است انسانیت، فداکاری در راه آرمان انسانها، غلبه بر خودخواهی و غرور و مصالح پست مادی و ایمان به ارزشهای الهی است. مقاومت فلسطین برای ما به صورت بت درآمده بود و بی‎چون و چرا آنرا می‎پذیرفتیم و می‎پرستیدیم و راهش را کارش را و توجیهاتش را قبول می‎کردیم. اما دریافتم که بیش از هر چیز انسانیت و ارزشهای انسانی و خدائی ارزش دارد ـ و هیچ چیز نمی‎تواند جای آنرا بگیرد باید انسان ساخت، باید هدف را بر اساس سلسله ارزشها معین نمود و معیار سنجش را فقط و فقط بر مبنای انسانیت و ارزشهای خدایی قرار داد.

ای حسین، امروز نیز ترا تقدیس می‎کنم، اما تقدیسی عمیق‎تر و پرشورتر که تا ا عماق وجودم و تا آسمان روحم به تو عشق می‎ورزد و ترا می‎خواهد و ترا می‎جوید.
ای حسین، دردمندم، دلشکسته‎ام، و احساس می‎کنم که جز تو و را ه تو داروئی دیگر تسکین بخش قلب سوزانم نیست ... ای حسین! در کربلا، تو یکایک شهدا را در آغوش می‎کشید، می‎بوسیدی وداع می‎کردی، آیا ممکن است،‌ هنگامیکه من نیز به خاک و خون خود می غلطم، تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و عطش عشق مرا بتو و به خدای تو سیراب کنی؟

شهید سیدمصطفی چمران


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن گریه‏های بی‏صدای علی یکشنبه 86 خرداد 27  ساعت 11:18 صبح

 

آمده بود به خانه ... رنجور از روزگار ریا و رنگ به رنگی.
آمده بود دلخسته از عهد خیانت و خودخواهی و البته خجل از روی همسر بیمارش.
دوان دوان هم آمده بود.
از مسجد تا خانه گلی‌اش را یکسره دویده بود.
فرزند مظلوم و ارشدش، بدحالی مادرشان را به او ابلاغ کرده بود.

در مسیر کوتاه مسجد تا منزل، سردار مظفر خیبر و خندق ـ که نامش لرزه بر تن سرداران و جنگاوران بزرگ عرب می‌انداخت ـ را گودال‌های کوچکِ کوچه‌های مدینه چند بار به زمین زده بود! از هول آن خبر و هراس آنچه باید به تماشا می‌نشست.

شاید علی(ع) در تمام مسیر، به یاد روزی بود که رسول مهربان خدا (ص) دست لطیف زهرا(س) را در دست او نهاده بود و به قول امروزی‌ها فرموده بود: «علی جان، جان تو و جان فاطمه».

به شادابی و نشاط فاطمه در آن روز باشکوه می‌اندیشید و به چهره تکیده و رنجورش وقتی که با او در بستر برای آمدن به مسجد وداعی موقت گفته بود.

به خانه رسید ... چه خانه‌ای؟ چه سرایی؟
بوستان بی سرو و صنوبر با بیابان و کویر چه تفاوتی دارد؟
و خانه علی بی فاطمه کجا به خانه شباهت دارد؟
فاطمه در بستر افتاده است.

همو که پدر معصومش(ص) که عصاره همه خوبی‌های عالم بود در باره او گفته بود، «فاطمه فرشته‌ای انسان‌نما است. هر وقت به بوی بهشت مشتاق می‌شوم او را می‌بویم» همو که رسول خدا با صدای بلند درباره‌اش گفته بود: «فاطمه پاره تن من است ... هر کس او را بیازارد، خدا را آزرده است و هر کس او راضی کند، خدایش را خشنود کرده است» ... .

سفارش‌های آخرین فاطمه، چون تیر‌های سه‌شعبه بر سینه پردرد علی(ع) می‌نشیند وقتی که از او می‌خواهد تن نحیفش را شبانه غسل و کفن کنند و به خاک بسپرند، وقتی که وصیت می‌کند ظلم‌کنندگان بر او و شویش، حق شرکت در تشییع او را ندارند، وقتی که ملتمسانه از او می‌خواهد که پیکرش را در تابوتی بگذارند که نامحرمی حتّی بعد از شهادت هم آن را نبیند ... .

علی همه هستی‌اش را کفن کرد. حسن(ع) و حسین(ع) و زینب(س) مادر را رها نمی‌کنند. خود را بر جسم تکیده مادر انداخته‌اند و زندگی را بی او نمی‌خواهند.

دست‌های فاطمه به حرکت درمی‌آید و حسنین و زینب در آمیزه غلیظی از بهت و اندوه خود را دوباره در چمبره گرم دست‌های مادر می‌بینند!

خدایا این زن کیست که هر گاه بخواهد قالب تهی می‌کند و هر وقت اراده کند که به تخته بند تن خاکی‌اش برگردد کسی از ملائکه خدا جسارت منع او را ندارد؟ ...

خانه علی امشب خاموش است.

سو سوی نوری اگر هست، شمعی است افروخته در شام غریبان فاطمه(س) و گرداگردش، به قول فرزند زهرای اطهر، خمینی بزرگ(ره)، «زبدگان اولاد آدم» جمعند.

کار علی از امروز گریه‌های بی‌صدا بر مزار خاموش زهراست.
کودکانش که به خواب می‌رفتند، علی آرام و بی صدا شمعی در دست بر مزار فاطمه می‌رفت و تا پیش از طلوع آفتاب بر مزارش می‌نشست، چه کسی می‌داند شاید علی(ع) درددل‌هایش را که در هنگام حیات فاطمه(س) با او بازگو نمی‌کرد (همچنان که زهرا(س) پهلوی شکسته‌اش را از او تا دم واپسین پنهان کرده بود) اکنون بی‌پروا با او در میان می‌گذاشت تا تاریخ هم از تشخیص این‌که کدام یک از دیگری مظلوم‌ترند، متحیّر و مردّد باقی بماند.

در تاریک و روشن صبح علی بر‌می‌خاست و می‌گفت: فاطمه جان شبی دیگر هم بی تو گذشت ... خدایا از دریای بی‌نهایت عشق علی(ع) به فاطمه(س) و وفای فاطمه(س) به علی(ع) و از کرامت علی(ع) در چشم زهرا(س) و حرمت فاطمه(س) نزد علی(ع) رشحه‌ای و قطره‌ای بر زندگی شیعیان علی(ع) ببخش.

 

نویسنده: علیرضا مخبر


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن آقاجون... آجرک ا.. پنج شنبه 86 خرداد 24  ساعت 9:45 صبح

 

دل پریشونم، پریشونم که اربابم نیومد

بعد عمری عاشقی حتی یه شب خوابم نیومد

آسمون عصرای جمعه مثل من بهونه‏گیره

بارون گریه باهات حرف می‏زنه که خیلی دیره

مادر تو دل غمینه، خون جدت رو زمینه

عشق ما مهدی نیومد، عشق ما مهدی نیومد

العجل یا حجت‏الله العجل بقیه‏الله

 

سر زلفت می‏بره قلب فرشته‏ها به غارت

می‏دونم که می‏شکنی هرچی بته با یک اشاره‏ت

دل زینب بی‏قراره، مادرت چشم‏انتظاره

شنیدم یه روز میای که خورشید از تو پا می‏گیره

هر کسی حسینیه آتیش کربلا می‏گیره

وقت خوش‏عهدی و عشقه، غیرت مهدی رو عشقه

العجل یا حجت‏الله، العجل بقیه‏الله

 

میون گریه شنیدم صدای پای خروشت

به سر عمامه احمد، عبای علی به دوشت

می‏کشی به دیده تر، چادر خاکی مادر

شیشه شیشه یاس می‏باره نُه فلک وقتی بیایی

دوباره آباد می‏شه باغ فدک وقتی بیایی

العجل یا حجت‏الله،‏العجل بقیه‏الله

 

همه دلشکسته‏ها چشم‏انتظار ذوالفقارند

شیعه‏ها تا تو نیای سر و سامونی ندارند

کار ما شور و شینه، یا لثارات الحسینه

شنیدم برای خاتون می‏گیره دل تو هر شب

سر در خیمه سبز تو نوشته عمه زینب

اهل گریه اهل دردی، مثل حیدر کوچه گردی

 

تا قدم رنجه‏کنی رو چشم من آروم جونم

روضه عموی بی‏دستت ابالفضل رو می‏خونم

علقمه کلبه غم شد، کمر جد تو خم شد

الجعل یا حجت‏الله، العجل بقیه‏الله


  نظرات شما  ( )

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نفس اماره
نمیدانی چه لذتی دارد این حجاب !
خنده دار ترین ها !!!
خواهشا تا آخرش بخون
دلم از دست همه گرفته...
آقا، ما اهل کوفه هستیم!
دل به دل راه داره
چت با خدا
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ