سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  عشق یعنی انتظار منتظر
هرکه بر دوستش خُرده گیری کند [و بخواهد مو را از ماست بکشد]، دوستی اش گسسته می شود . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدهای وبلاگ
314336
بازدیدهای امروز وبلاگ
3
بازدیدهای دیروز وبلاگ
23
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
عشق یعنی انتظار منتظر
لیلا شیدا
مدعی شیداییم، اما تا شیدا شدن فاصله بسیار است
لوگوی وبلاگ
عشق یعنی انتظار منتظر
فهرست موضوعی یادداشت ها
مذهبی .
بایگانی
در نکوهش غیبت
مهمانی سلطان عشق
پیوندهای روزانه

بنت الزهرا [319]
یاس نبی [252]
ماه بنی هاشم [374]
پرواز بی انتها [275]
فاطمیون [288]
نور الانوار [268]
برادرم محسن [345]
[آرشیو(7)]

اوقات شرعی
لینک دوستان

اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
غریب آشنا
سایت چهارسو

لوگوی دوستان


























موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن عشق ، عطش ، کربلا سه شنبه 86 بهمن 2  ساعت 9:35 صبح

 
عشق عطش است و عطش عشق.
عطش کربلا است و کربلا عطش.
کربلا عشق است و عشق کربلا.
و چه سه گانه زیبایی ساخته اند این سه واژه عاشورایی.
و عاشورا، روزی که تا "یوم الدهر" از ذهنها فراموش نخواهد شد و تاریخ آن را در سرآغاز رخدادهای آسمانیش به امانت نگاه خواهد داشت.
...

عشق ، عطش ، کربلا.
واژگانی که دریا دریا حرف و شور و حدیث دلدادگی را در بر دارند.
و عشق عطش است و عطش عشق، چون عباس (علیه السلام) این دو را در کنار علقمه به اثبات رساند.
و عطش کربلا است و کربلا عطش، چون در آن کرب پْر بلا، عطش، سوز و شور و حال عجیبی را به پیش کش آورده بود.
و کربلا عشق است و عشق کربلا، چون زمین کربلا عاشقانی می‌خواهد تا در مسلخ عشق قربانی شوند تا جاودانه شود به وسعت تاریخ.
 

  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن از موسی(ع) تا زینب(س) دوشنبه 86 دی 24  ساعت 12:51 عصر

اشتیاق به دیدار ذات حضرت حق و تماشای جمال کبریای معشوق، آتشی نهفته در دل بندگان حضرتش بوده است و اولیا و انبیای الهی که بیش از دیگر مخلوقات او از معرفت رب العالمین بهره بردند، حرارت این آتش در درونشان بیشتر شعله می‌کشد تا آن‌که این راز از ضمیر به زبان آمد و بر کلام کلیم خدا هویدا گردید، آنجا که موسی(ع) تمنای دیدار دوست را با معبود در میان گذاشت و رخصت خواست تا از پس چله‌نشینی در میقات به ملاقات ذات ربوی نایل گردد که پاسخ « لن ترنی » رسید که:
ای موسی تو که تاب تماشای جلوه‌ای از ذات اقدس اله را بر سنگی نمی‌آوری و مدهوش از عظمت و جلال خداوندی بر خاک می‌افتی چگونه تمنای وصال و شوق لقا داری؟ و این‌گونه شد که موسی(ع) بر ناتوانیش معترف و به پاس این اذعان و از برکت نور این ایمان به سکوی رسالت و افتخار هم‌کلامی حضرت دوست مفتخر شد.

و گذشت روزگار، زمانه را به دیدار احمد(ص) مفتخر کرد که فراتر از تمامی انبیا و اولیا، نه تنها عبد رسول خدا بود، بلکه ذات حق به او عشق می‌ورزید و از تبار محمد(ص) و عصاره جان جهان، سرانجام حسین(ع) پا به عرصه خلقت نهاد و هم‌زمان با ولادتش آتش عشقی در کائنات روشن شد که تا ابد خاموش‌نشدنی است.

حسین(ع) نیز مشتاق لقاء حضرتش بود اما ابراز این شوق حاجت به چله‌نشینی نداشت؛ چراکه لحظه لحظه حیات حسین(ع) در میقات بوده است و اوست که چشم جز به تماشای دوست نمی‌گشاید. این حسین(ع) است که در صحرای عرفه تکیه بر جبل الرحمه نهاده و فریاد می‌زند: «کور است چشمی که تو را نمی‌بیند». و این فرزند فاطمه(س) است که حسرت را نثار بندگانی می‌کند که از آثار به مؤثر و از مخلوق به خالق می‌رسند، حسین(ع) برای تماشای حق نیازی به جلوه و ظهور ندارد، او همواره در محضر است و حضور را بدون هر واسطه‌ای تجربه می‌کند.

و آنگاه که نوبت میعاد حسین(ع) می‌رسد، از میقات دل می‌کند و به منای خویش می‌آید، چه اگر موسی پاسخ اشتیاق خود به لقای حق را با جلوه‌ای از حضرتش بر کوه گرفت، قرار این قربانگاه، ظهور جلوه حق در حسین(ع) است و اگر برکت آن ظهور برگزیدگی موسی(ع) بود، ثمره این ظهور هدایت کثیری از خلایق به سوی ربوبیت است.
و حسین(ع) که با تمام وجود در حضرت حق فانی شده است، قدم به میعاد می‌گذارد، هر مصیبتی که بر وی وارد می‌شود، او را برای وصال برافروخته می‌کند و هر زخمی که بر پیکرش فرو می‌آید، جلوه‌ای از ذات حق را آشکار می‌کند و آنگاه که تاب از جسم حسین رخت بر می‌بنند و روحش بیش از هر زمان دیگری برای پیوستن به دوست به تلاطم درمی‌آید، دست و پا زنان در دریای خون و در  حالی که از پیش جان عزیزانش را به بارگاه حضرتش هدیه فرستاد، لب می‌گشاید و سرّ درون را هویدا می‌کند تا همگان بدانند که عاشورا بر حسین(ع) جانگزا نیست بلکه جانفزاست.
ضیافتی است که حق از ازل تا ابد، تنها حسین(ع) را شایسته حضور در آن یافته و فقط پسر فاطمه(س) است که لیاقت می‌یابد تا با تمام وجود هستی و نیستی‌اش را در معبود فنا کند.
حسین(ع) لب می‌گشاید و جلوه تام حق قتلگاه را فرا می‌گیرد و این بار دیگر سنگ و کوه شرافت میزبانی این ظهور را ندارند بلکه تن‌های بی سر و پیکرهای قطعه قطعه شده یاران حسینند که جلوه ظهور ذات ربوی می‌گردند.

و فراتر از تمامی جلوه‌های ربوی، سینه شکافته و سر غرق به خون حسین(ع) است که مانع نمی‌شود تا او با سرشکستگی در برابر دوست، صورت بر خاک گرم قربانگاه قرار دهد که «الهی رضا برضاک» و این رضا و استغاثه سیدالشهداست که دریای رحمت و اشتیاق حق را به تلاطمی بی‌نظیر وا می‌دارد و پاسخ این شوق دیگر، «لن ترنی» نیست بلکه بانگ «ارجعی» معبود است که با آغوش گشاده حسین را در برمی‌گیرد و ترنم رضایت خداوندی است که از پس رضای حسین برمی‌خیزد: «یا ایتها النفس المطمئنة، ارجعی الی ربک راضیة مرضیه».

و جلوه تام ذات اقدس الله آنگاه است که سر حسین(ع) از پس عروج روحش، بر فراز نیزه‌ها به پرواز درمی‌آید و پیکرهای سیدالشهدا و یارانش به آیینه‌های تمام‌نمای وجود حق مبدل می‌شوند. و موسای این ظهور نه حسین(ع)، بلکه زینب(س) است که مبهوت، تلألو خورشید جمال خداوندی را بر فراز نیزه‌ها شاهد است و پاره‌های وجود حق را در زیر سم ستوران به نظاره می‌نشیند.
و اینچنین است که زینب از پس تمامی مصیبت‌ها فریاد می‌زند: «ما رأیت الا جمیلا» چرا که او با تمام وجود و در میقات کربلا، ظهور خداوندی را نزدیکتر و زیباتر از آنچه که فرشتگان در عرش می‌نگرند، مشاهده کرده است.

ـ سوره مبارکه اعراف، آیه 141
- سوره مبارکه فجر، آیه 28


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن عشق الهی یکشنبه 86 آذر 4  ساعت 12:56 عصر

در کنار شهری خارکنی زندگی می‌کرد که فقر و فاقه او را به شدت محاصره کرده بود.
روزها در بیابان گرم، همراه با زحمت فراوان و بی‌دریغ مشغول خارکنی بوده و پس از به دست آوردن مقداری خار، آن را به پشت خود بار نموده به شهر می‌آورد و به قیمت کمی می‌فروخت.
روزی در ضمن کار صدای دور شو، کور شو، شنید، جمعیتی را با آرایش فوق العاده در حرکت دید، برای تماشا به کناری ایستاده دختر زیبای امیر شهر به شکار می‌رفت، و آن دستگاه با عظمت از آن او بود.
در این حین چشم جوان خارکن به جمال خیره کننده‎ی او افتاد و به قول معروف دل و دین یکجا در برابر زیبایی خیره کننده او سودا کرد.
قافله عبور کرد و جوان ساعت‌ها در اندوه و حسرت می‌سوخت. توان کار کردن نداشت، لنگ لنگان به طرف شهر حرکت کرد.

به حال اضطراب افتاد، دل خسته و افسرده شده، راه به جایی نداشت، میل داشت بدون هیچ شرطی، وسیله ازدواج با دختر شاه برایش فراهم شود.
دانشوری آگاه او را دید، از احوال درونش باخبر شد، تا می‌توانست او را نصیحت کرد ولی پند دانشور بی‌فایده بود و نصیحت او اثر نداشت و آنچه عاشق را آرام می‌کرد فقط رسیدن به محبوبش بود.
مرد دانشور آخر به او گفت: «تو که از حسب و نسب و جاه و مال، شهرت و اعتبار و زیبائی بهره‌ای نداری و عشق خواسته تو از محالات است و اکنون که راه به بن‌بست رسیده، برای پیدا شدن چاره‌ی درد جز رفتن به مسجد و قرار گرفتن در سلک عابدین راهی نمی‌بینم. مشغول عبادت شو شاید از این راه به شهرت رسیده و گشایشی در کارت حاصل شود.»


خارکن فقیر پند دانشور را به کار بست،‌کوه و دشت و کار و کسب خویش را رها کرد و به مسجدی که نزدیک شهر بود و از صورت آن جز ویرانه‌ای باقی نمانده بود آمد و بساط عبادت خود را جهت جلب نظر اهالی در آنجا پهن کرد.
کم‌کم کثرت عبادت و به خصوص نمازهای پی‌درپی، به تدریج او را در میان مردم مشهور کرد، آهسته آهسته ذکر خیرش دهان به دهان گشت و همه جا سخن او به میان آمد.
آری سخن از عبادت و پاکی و رکوع و سجود او در میان مردم آنچنان شهرت گرفت که آوازه او به گوش شاه رسید و شاه با کمال اشتیاق قصد دیدار او کرد.


شاه روزی که از شکار باز می‌گشت، مسیرش به کلبه‌ی عابد افتاد برای دیدن او عزم خود را جزم کرد و بالاخره همراه با ندیمان، با کبکبه شاهی قدم در مسجد خراب گذاشت.
پادشاه در ضمن زیارت خارکن فقیر و دیدن وضع عبادت او، به ارادتش افزوده شد، شاه تصور می‌کرد به خدمت یکی از اولیاء بزرگ الهی رسیده، تنها کسی که خبر داشت این همه عبادت و آه و ناله قلابی و توخالی است، خود خارکن بود.


در هر صورت پادشاه سر سخن را با آن جوان باز کرد و کلام را به مسأله ازدواج کشید، سپس با یک دنیا اشتیاق داستان دختر خود را مطرح کرده که ای عابد شب زنده‌دار، تو تمام سنت‌های اسلامی را رعایت کرده‌ای مگر یک سنت مهم و آن هم ازدواج است، می‌دانی که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر مساله ازدواج چه تأکید سختی داشت. من از تو می‌خواهم به اجرای این سنت مهم برخیزی و فراهم آوردن وسیله‌ی آن هم با من، علاوه بر این من میل دارم که تو را به دامادی خود بپذیرم، زیرا در سراپرده خود دختری دارم آراسته به کمالات و از لطف الهی از زیبایی خیره کننده‌ای هم برخوردار است، من از تو می‌خواهم به قبول پیشنهاد من تن در دهی، تا من آن پری‌روی را با تمام مخارج لازمه در اختیار تو قرار دهم!


جوان بعد از شنیدن سخنان شاه در یک دنیا حسرت فرو رفت و در جواب شاه سکوت کرده و شاه به تصور این که حجب و حیاء و زهد و عفت مانع از جواب اوست چیزی نگفت، از جوان عابد خداحافظی کرد و به کاخ خود رفت، ولی تمام شب در این فکر بود که چگونه زمینه‌ی ازدواج دخترش را با این مرد الهی فراهم کند.
صبح شد، شاه یکی از دانشوران را خواست و داستان عابد را با او در میان گذاشت و گفت به خاطر خدا و برای اینکه از قدم او زندگی من غرق برکت شود نزد او رو و وی را به این ازدواج و وصلت حاضر کن.
عالم آمد و پس از گفتگوی بسیار و اقامه و دلیل و برهان و خواندن آیه و خبر، ‌جوان را راضی به ازدواج کرد.
سپس نزد شاه آمد و رضایت عابد را به سلطان خبر داد، سلطان از این مساله آن چنان خوشحال شد که در پوست نمی‌گنجید.


مأموران شاه به مسجد آمدند و با خواهش و تمنا لباس دامادی شاه را به او پوشاندند و او را مانند نگینی در حلقه گرفتند و با کبکبه و دبدبه شاهی به قصر آورند. در آنجا غلامان و کنیزان دست به سینه برای استقبال او صف کشیده بودند و امیران و دبیران و سپاهیان جهت احترام به داماد شاه گوش تا گوش ایستاده بودند.


وقتی قدم به بارگاه شاه گذاشت و چشمش به آن همه جلال و شکوه و عظمت افتاد، غرق در حیرت شد و ناگهان برق اندیشه درون جان تاریکش را روشن کرد، به این مساله توجه نمود، من همان جوان فقیر و آدم بدبختم، من همان خارکن مسکین و دردمندم، من همانم که مردم عادی حاضر نبودند سلامم را جواب بدهند، من همان گدای دل سوخته‌ام که از تهیه‌ی قرص نان جویی و پارچه‌ای کهنه عاجز بودم، من همان پریشان عاجز و بینوای مستمندم!


آری جوان بر اساس آیات الهی به فکر فرو رفت، که من همان خارکنم که بر اثر عبادت میان تهی، و طاعت ریایی به این مقام رسیدم، آه بر من، حسرت و اندوه از من، اگر به عبادت حقیقی و طاعت خالص اقدام می‌کردم چه می‌شدم؟


در غوغای پر از آرایش ظاهری دربار، چشم دل خارکن باز شد، جمال دوست در آئینه‌ی دلش تجلی کرد. با قدم اراده و عزم استوار، پای از دربار بیرون گذاشت و از کنار آغوش آن پری‌وش کناره گرفت و به سوی نماز و عبادت واقعی و بندگی حقیقی خدا حرکت کرد.


وقتی نماز ریائی و میان تهی و الفاظ بی‌معنی این گونه برای حل مشکل مدد کند، نماز واقعی و عبادات خالصانه، و طاعت بی‌ریا چه خواهد کرد؟


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن دلمو گره زدم به پنجره ت دارم می رم ... چهارشنبه 86 آبان 30  ساعت 10:19 صبح

 

 

دوست دارم صدات کنم تو هم منو نیگا کنی

من تو رو نیگات کنم تو هم منو صدا کنی

 

 

قربون نگات برم از راه دوری اومدم

جای دوری نمیره اگه به من نیگا کنی

 

دل من زندونیه تویی که تنها می تونی

قفسو واکنی و پرنده رو رها کنی

 

 

 

می شه کنج حرمت گوشه قلب من باشه؟

می شه قلب منو مثل گنبدت طلا کنی؟

 

تو سرت شلوغه زیر دستیات فراوونن

از خدا می خوام کمی نیگا به زیر پا کنی

 

تو غریبی و منم غریبم اما چی می شه

دل این غریبه رو با خودت آشنا کنی

 

 

 

دوست دارم تو ایوون آیینه ت از صبح تا غروب

من با تو صفا کنم تو هم منو دعا کنی

 

به وفای کفترای حرمت منم می خوام

کفتری باشم که تنها تو منو هوا کنی

 

دلمو گره زدم به پنجره ت دارم می رم

دوست دارم تا من میام زود گره هارو وا کنی

 

 

 

 

صد هزار دفه م شده پای ضریح زار می زنم

تا دلت یه بار بسوزه دردامو دوا کنی

 

دوست دارم که از حالا تا صبح محشر همه شب

من رضا رضا بگم تو هم منو رضا کنی

 

 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن کریمه اهل بیت دوشنبه 86 آبان 21  ساعت 11:40 صبح

تاریخ چشم به راه فاطمه ای دیگر است. انتظار به سر می آید و شمیم دلنوازی، خانه خورشید را فرا میگیرد. خنکای حضور دوباره فاطمه (س) در فضای مدینه جاری می شود و کوثر فاطمی، جوشیدن میگیرد. به کوچه باغهای حرم تو پناه می آورم و در سایه سار ملکوتی آن، نفسی تازه می نمایم. کنار نهر استجابت می نشینم و قطره ای می شوم در آبی زلال اشک های زائرانت. ضریح نورانی ات را در آغوش میگیرم و از بین شبکه های آن، مزار مطهر تو را تماشا می کنم. باورم نمی شود! آیا به این سادگی به زیارت تو آمده ام! تو که زیارتت، همسان زیارت یاس گمشده مدینه است!


امام صادق(ع): خداوند حرمى دارد که مکه است پیامبر حرمى دارد و آن مدینه است و حضرت على (ع) حرمى دارد و آن کوفه است و قم کوفه کوچک است که از 8 درب بهشت سه درب آن به قم باز مى شود - زنى از فرزندان من در قم از دنیا مى رود که اسمش فاطمه دختر موسى (ع) است و به شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت مى شوند .

امام رضا (ع): کسى که حضرت فاطمه معصومه را زیارت کند پاداش او بهشت است .

امام جواد(ع): کسى که عمه ام را در قم زیارت کند پاداش او بهشت است .

امام صادق (ع): کسى که آل حضرت را زیارت کند در حالى که آگاه و متوجه شأن و منزلت او باشد به بهشت مى رود.

امام صادق(ع): آگاه باشید که حرم و حرم فرزندان بعد از من قم است.

 

جایگاه حضرت معصومه(س)
لقب «معصومه» را امام رضا(ع) به خواهر خود عطا فرمود: آن حضرت در روایتى فرمود: «هرکس معصومه را در قم زیارت کند،مانند کسى است که مرا زیارت کرده است.»
این لقب، که از سوى امام معصوم به این بانوى بزرگوار داده شده، گویاى جایگاه والاى ایشان است.

امام رضا(ع) در روایتى دیگر مى فرماید:هرکس نتواند به زیارت من بیاید، برادرم را در رى یا خواهرم را در «قم» زیارت کند که ثواب زیارت مرا در مى یابد.


لقب دیگر حضرت معصومه(س) «کریمه اهل بیت» است. این لقب نیز بر اساس رؤیاى صادقانه یکى از بزرگان، از سوى اهل بیت به این بانوى گرانقدر داده شده است. ماجراى این رؤیاى صادقانه بدین شرح است: مرحوم آیت اللّه سیّد محمود مرعشى نجفى، پدر بزرگوار آیت اللّه سید شهاب الدین مرعشى (ره) بسیار علاقه مند بود که محل قبر شریف حضرت صدّیقه طاهره (س) را به دست آورد. ختم مجرّبى انتخاب کرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پایان رساندن ختم و توسّل بسیار، استراحت کرد. در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت باقر(ع) و یا امام صادق (ع) مشرّف شد.
امام به ایشان فرمودند: یعنى به دامان کریمه اهل بیت چنگ بزن .

ایشان به گمان اینکه منظور امام (ع) حضرت زهرا(س) است، عرض کرد: «قربانت گردم، من این ختم قرآن را براى دانستن محل دقیق قبر شریف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زیارتش مشرّف شوم.»امام فرمود: «منظور من، قبر شریف حضرت معصومه در قم است.» سپس افزود:«به دلیل مصالحى خداوند مى خواهد محل قبر شریف حضرت زهرا(س) پنهان بماند; از این رو قبر حضرت معصومه(س) را تجلّى گاه قبر شریف حضرت زهرا(س) قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه(س) داده است.»مرحوم مرعشى نجفى هنگامى که از خواب برخاست، تصمیم گرفت رخت سفر بر بندد و به قصد زیارت حضرت معصومه (س) رهسپار ایران شود. وى بى درنگ آماده سفر شدو همراه خانواده اش نجف اشرف را به قصد زیارت کریمه اهل بیت ترک کرد.

مأخذ


  نظرات شما  ( )

   1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نفس اماره
نمیدانی چه لذتی دارد این حجاب !
خنده دار ترین ها !!!
خواهشا تا آخرش بخون
دلم از دست همه گرفته...
آقا، ما اهل کوفه هستیم!
دل به دل راه داره
چت با خدا
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ