سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  عشق یعنی انتظار منتظر
آنکه در دین خدا تفقّه کند، خداوند همّ وغمش را کفایت می کند و از جایی که به فکرش نمی رسد روزیش دهد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدهای وبلاگ
318717
بازدیدهای امروز وبلاگ
27
بازدیدهای دیروز وبلاگ
498
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
عشق یعنی انتظار منتظر
لیلا شیدا
مدعی شیداییم، اما تا شیدا شدن فاصله بسیار است
لوگوی وبلاگ
عشق یعنی انتظار منتظر
فهرست موضوعی یادداشت ها
مذهبی .
بایگانی
در نکوهش غیبت
مهمانی سلطان عشق
پیوندهای روزانه

بنت الزهرا [319]
یاس نبی [252]
ماه بنی هاشم [374]
پرواز بی انتها [275]
فاطمیون [288]
نور الانوار [281]
برادرم محسن [345]
[آرشیو(7)]

اوقات شرعی
لینک دوستان

اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
غریب آشنا
سایت چهارسو

لوگوی دوستان


























موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن پرونده پدر شنبه 85 بهمن 14  ساعت 1:32 عصر

نامت چه بود؟ آدم

فرزند؟ من را نه مادری نه پدر ، بنویس اول یتیم عالم خلقت

محل تولد؟  بهشت پاک

اینک محل سکونت؟  زمین خاک

 

آن چیست بر گرده نهادی؟  امانت است

قدت؟ روزی چنان بلند که همسایه خدا ، اینک به قدر سایه بختم روی خاک

اعضای خانواده؟  حوای خوب و پاک، قابیل خشمناک ، هابیل زیر خاک

روز تولد ؟ روز جمعه‌ای به گمانم که روز عشق

رنگت ؟ اینک فقط سیاه ز شرم چنان گناه

چشمت؟ رنگی به رنگ بارش باران، که ببارد ز آسمان

 

 

وزنت ؟ نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست نه آنچنان وزین که نشینم بر این زمین

جنست؟ نیمی مرا زخاک ، نیم دگر خدا

شغلت؟ در کار کشت امیدم، به روی خاک

شاکی تو ؟ خدا

نام وکیل؟ آن هم فقط خدا

جرمت؟یک سیب از درخت وسوسه

تنها همین؟ همین!!!

 

 

حکمت؟ تبعید در زمین

همراهت در گناه ؟ حوای آشنا

ترسیده‌ای؟ کمی

زچه ؟ که شوم من اسیر خاک

آیا کسی به ملاقاتت آمده است ؟ بلی

که ؟ گاهی فقط خدا

داری گلایه‌ای ؟ دیگر گلایه نه ولی...

ولی که چه؟ حکمی چنین آن هم به یک گناه؟

دلتنگ گشته ای ؟ زیاد

برای که؟ تنها فقط خدا

آورده‌ای سند؟ بلی

چه؟ دو قطره اشک

 

داری تو ضامنی ؟ بلی

چه کس ؟ تنها کسم خدا

در آخرین دفاع ؟ می خوانمش چنان که اجابت کند دعا

 

 

 

مأخذ  http://www.hadith1384.blogfa.com/8503.aspx

 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن کربلا شنبه 85 بهمن 7  ساعت 11:14 صبح

کربلا یک کلمه نیست که بتوان معنایش را در فرهنگ لغت و دایرة المعارف جستجو کرد. کربلا یک شعر نیست که بتوان آن را سرود؛ سرودنش دل شیر مى‏خواهد! و کدام دلى یاراى سرودنش و کدام انگشتانى یاراى نوشتنش را دارد؟ آیا این همه که از کربلا گفتند و شنیدیم توانست گوشه‏اى از کتاب نورانى نینوا را بازگو کند؟ ما چه دیدیم در آینه غبار گرفته خیال خود: دشتى غبارآلود، جویهاى جارى خون، بدنهاى تکه‏تکه، خیمه‏هاى سوخته، کودکان گریان و سرهاى بر سر نیزه‏ها نشسته.


اینها را دیدیم و نوشتیم و وصف کردیم. گاه از زبان عباس(ع) سرودیم، گاه زبان به دهان زینب(س) دادیم و نالیدیم و گاه همزبان حسین(ع)، فریاد «هل من ناصر؟» سر دادیم. گاه دلهایمان را آتش زدیم و گاه چشمهایمان را به خون نشاندیم. تا جانمان از عشق لبریز شد، قربانْ‏صدقه سکینه و رقیه رفتیم. پیش پیکر پاره عباس اشکهایمان را نذر کردیم تا تمام آبهاى دنیا مال بچه‏هاى حسین(ع) شود. بعد سراسیمه به سوى على‏اصغر دویدیم، خونهاى گلویش را با بوسه‏هایمان شستیم تا مادرش، رباب، بیش از آن بى‏تاب نشود. آن وقت، هَروله‏کنان به سوى على‏اکبر، قاسم، ... و حسین(ع) رفتیم. دیگر نتوانستیم ادامه دهیم. دیگر نتوانستیم حتى یک لحظه بمانیم. دلتنگى، صبرمان را جواب کرد و نفس کشیدن برایمان حرام نشد؟


خدایا!... پس زینب چه کرد؟ پس سکینه پنج ساله چگونه طاقت آورد؟ چه دلهایى دارند آنان؟ آیا آسمان، دلى به بزرگى آنان دارد؟ آیا مجنون مى‏توانست عاشق‏تر از آنها باشد؟ آیا فرهاد کوه کن مى‏توانست مثل آنان سنگدلى دشت را تاب بیاورد؟ آیا رستمِ شاهنامه مى‏توانست فقط در خواب، از هفتاد خان کربلا جان سالم به در ببرد؟ آیا شمر همانندى در داستانهاى بزرگ دنیا دارد؟ آیا شاهنامه و ایلیاد و ادیسه توانستند حماسه‏اى به بلنداى انسانیت و عشق بسرایند؟


حسین(ع) شاعر نبود؛ اما حماسه‏اى ساخت که مرکبش خون بود و قلمش شمشیرهاى آخته! خاک کربلا صفحه‏اى دارد به اندازه ابدیت؛ پر از دلاوریها، پر از عاشقانه‏ها!


داستان کربلا، داستان یک عشق است یا یک حماسه؟ داستان کربلا، داستان کربلاست. حالا هر که هرچه مى‏خواهد بگوید؛ اما کربلا خودش براى خودش هویّت دارد. کربلا مستقل است و در این تقسیم‏بندیهاى نیم بند، جاى نمى‏گیرد. کربلا هر گوشه‏اش، هر صفحه‏اش و هر فصلش چیزى است. یک گوشه‏اش حماسه است، یک فصلش تراژدى است، و درونمایه‏اش عشق.


کربلا داستانى است که نویسنده‏اش به جاى پرواز در خیال، در ملکوت سیر مى‏کند و به جاى آفریدن شخصیتهاى خیالى، آدمهاى واقعى دارد که از آدمهاى خیالى دست نیافتنى‏ترند. داستان او اوج و فرود ندارد؛ تماماً در اوج است. در واقع، داستان او پایانى ندارد که فرودى داشته باشد. از آسمان شروع مى‏شود و بالا و بالاتر مى‏رود.


حال چه کسى مى‏توانست این دستخط آسمانى را بخواند و با آن سطر، به سطر جلو برود؟ به جز حسین(ع) چه کسى یاراى آن را داشت که واژه‏ها را بریده بریده و خونین بر صفحه کربلا بخواند. و عباس را بخواند و قاسم را و على اکبر را و على اصغر را؟
زینب چه کرد؟ آیا ماجراى کربلا با زینب تمام شد یا شروعى دیگر را آغاز کرد؟ آیا درد اسیرى و سنگین‏تر از آن، زهر بى‏حرمتى به غنچه‏هاى آل پیغمبر را کسى جز او مى‏توانست تاب بیاورد؟ آیا تراژدى خرابه شام و حماسه خطبه‏سرایى زینب(س) را جز او کسى مى‏توانست به انجام برساند؟ ما که به اوّل داستان نرسیده، دلهایمان ویران مى‏شود! پس یزید که بود که دلش از ترس، ویران شد، ولى از غصه تنها لرزه‏اى کوتاه بر آن نیفتاد؟


شخصیتى مثل یزید را کدام نویسنده یا شاعرى مى‏تواند بیافریند؟ شاعر عزیزى یزید را این‏گونه مى‏سراید: «یزید، کلمه نبود، ظلم بود».
آیا بهتر از این مى‏توان یزید را معنا کرد؟ اما حتى همین بیان کوتاه و مؤثر هم یاراى به تصویر کشیدن یزید را ندارد. یزید را فقط صاحب کربلا شناخت و معنا کرد.

شمر که بود؟ حیوان بود؟ فساد زمین بود؟ یا بدتر از اینها؟ دستهاى حقیر او کجا و بوسه‏گاه پیغمبر خدا کجا؟ شمشیر او تهمت بود! لکّه‏اى سیاه بود بر پیشانى تمام سلاحهاى خوب و بد دنیا. تیغ زنگار گرفته او کجا و بریدن سر پسر فاطمه(س) کجا؟
آن روز، ابلیس با تمام دم و دستگاهش و با تمام افراد و سپاهش، دور شمر جمع شدند و یک‏صدا جیغ کشیدند: «بِبُر!». آن روز، تمام کفر، دست به دستِ هم دادند و تمام عشق را سر بریدند.


کربلا تراژدى نیست که در پایان آن قهرمان داستان کشته مى‏شود و اشکِ همه را درمى‏آورد. قهرمان، سر بریده شد؛ اما خونش جارى شد، در تمام تاریخ جارى شد، در یک زمان بى‏انتها. این خون، پاى خیلیها را گرفت. خیلیها را به زمین زد و خیلیها را سربلند کرد.
شمر حقیر با شمشیر حقیر ترس آمدند حسین(ع) را سر ببرند، که ظالمان تاریخ را سر بریدند. شیطان و دم و دستگاهش فقط یک سر را از بدن جدا کردند، فقط یک سر را، نه بیشتر!


کدام تاریخ نویس مى‏تواند این واقعه را روایت کند؟ واقعه‏اى که خود، فرسنگها از آن جلو افتاده است و تاریخ به گرد پایش هم نمى‏رسد. آیا تنها سه حرف واژه «عشق» مى‏تواند آن عشقى را که در تمام لحظات، شاهد به خون کشیده شدنش بود بیان کند؟ آیا در این دنیا قلمى و مرکبى پیدا مى‏شود که تاب نوشتن این واژه مقدّس را داشته باشد؟ شاید پَر جبرئیل با مرکبى آغشته به خونِ شاهدان عاشق، بتواند... شاید!

مأخذ


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن السلام علیک یا اباعبدالله پنج شنبه 85 دی 28  ساعت 1:5 عصر

خواب دیدم خواب دیدم مرده‏ام**خواب دیدم خسته و افسرده ام
روی من خروارها از خاک بود**وای قبر من چه وحشتناک بود
تا میان گور رفتم دل گرفت**قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
بالش زیر سرم از سنگ بود**غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود

هر که آمد پیش حرفی راند و رفت**سوره حمدی برایم خواند و رفت


ناله می کردم ولیکن بی‏جواب**تشنه بودم در پی یک جرعه آب
یک ملک گفتا بگو نام تو چیست**آن یکی فریاد زد رب تو کیست
ای گنه کار سیه دل،بسته پر**نام اربابان خود یک یک ببر
گفتنم عمر خودت کردی تباه**نامه اعمال خود کردی سیاه
ناامید از هر کجا و دل فکار**می کشیدندم به خفت سوی نار


ناگهان الطاف حق آغاز شد**از جنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان**نور پیشانیش فوق آسمان
صورتش خورشید بود و غرق نور**جام چشمانش پر از شرب طهور
گیسوانش شط پر جوش و خروش**در رکابش قدسیان حلقه بگوش
لب که نه،سرچشمه آب حیات**بین دستش کائنات و ممکنات


بر سرش دستمال سبزی بسته بود**بر دلم مهرش عجیب بنشسته بود
کی به زیبائی او گل میرسید**پیش او یوسف خجالت میکشید
در قدوم آن نگار مه جبین**از جلال حضرت حق آفرین
دو ملک سر را به زیر انداختند**بال خود را فرش راهش ساختند


غرق حیرت داشتم این زمزمه**آمده اینجا حسین فاطمه
صاحب روز قیامت آمده**گوئیا بهر شفاعت آمده
سوی من آمدمرا شرمنده کرد**مهربانانه به رویم خنده کرد
این که اینجا اینچنین تنها شده**کام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشقم زاده است**گریه کرده بعد شیرش داده است


خویش را در سوز عشقم آب کرد**عکس من را بر دل خود قاب کرد
بار ها بر من محبت کرده است**سینه اش را وقف هیئت کرده است
سینه چاک آل زهرا بوده است** چای ریز مجلس ما بوده است
اینکه در پیش شما گردیده بد**جسم و جانش بوی روضه می دهد


پرچم من را به دوشش می کشید**پا برهنه در عزایم می دودید
اسم من راز و نیازش بوده است**تربتم مهر و نمازش بوده است
اقتدا بر خواهرم زینب نمود**گاه می شد صورتش بهرم کبود
حرمت من را به دنیا پاس داشت**ارتباطی تنگ با عباس داشت
نذر عباسم به تن کرده کفن**روز تاسوعا شده سقای من


تا که دنیا بوده از من دم زده**او غذای روضه ام را هم زده
بارها لعن امیه کرده است**خویش را وقف رقیه کرده است
گریه کرده چون برای اکبرم**با خود او را نزد زهرا می برم


هر چه باشد او برایم بنده است**او بسوزد صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شود**باعث خوشحالی اعدا شود
در قیامت عطر بویش می دهم**پیش مردم آبرویش می دهم
باز بالاتر به روز سرنوشت**میشود همسایه من در بهشت
آری آری هر که پا بست من است**نامه اعمال او دست من است

 

 

 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن قرآن و امام حسین (ع) دوشنبه 85 دی 25  ساعت 4:7 عصر

اگر قرآن سیدالکلام است ، امام حسین سید الشهداست.
اگر در صحیفه ی سجادیه درباره ی قرآن می خوانیم : ((و میزان القسط)) امام حسین (ع) می فرماید: ((امرت بالقسط)).
اگر قرآن موعظه ی پروردگار است؛ (موعظه من ربکم ) ، امام حسین (ع) در عاشورا فرمود: عجله نکنید تا شما را به حق ّ موعظه کنم. ((لا تعجلوا حتّی اعظکم بالحق ّ)).
اگر قرآن مردم را به رشد هدایت می کند; (یهدی الی الرشد) ، امام حسین (ع) نیز می فرماید: من شما را به دو راه رشاد دعوت می کنم ((ادعوکم الی سبیل الرشاد)).


اگر قرآن عظیم است؛ (و القرآن العظیم )امام حسین (ع) نیز سوابق عظیمی دارد. ((عظیم السوابق )).
اگر قرآن حق ّ و یقینی است؛ (و انّه لحق ّ الیقین ) در زیارت امام حسین (ع) نیز می خوانیم : آنقدر صادقانه و خالصانه عبارت کردی که به در جه ی یقین رسیدی. (( حتّی اتاک الیقین )).
اگر قرآن مقام شفاعت دارد; ((نعم الشفیع القرآن )) امام حسین (ع) نیز مقام شفاعت دارد. ((وارزقنی شفاعه الحسین )).
اگر در دعای چهل و دوم صحیفه سجادیه درباره ی قرآن می خوانیم که پرچم نجات است؛ ((علم نجاه)) در زیارت امام حسین (ع) نیز می خوانیم او نیز پرچم هدایت است. ((انّه رایه الهدی )).
اگر قرآن شفادهنده است؛ (و ننزّل من القرآن ما هو شفاء) خاک قبر امام حسین (ع) نیز شفاست. ((طین قبر الحسین شفاء)).


اگر قرآن منار حکمت است ،  امام حسین نیز باب حکمت الهی است. ((السلام علیک یا باب حکمه رب العالمین )).
اگر قرآن امر به معروف و نهی از منکر می کند; ((فالقرآن آمر و زاجر)) امام حسین نیز فرمود: هدف من از رفتن به کربلا امر به معروف و نهی از منکر است. ((ارید أن آمر بالمعروف و انهی عن المنکر)).
اگر قرآن نور است؛ (نورا مبینا) ، امام حسین نیز نور است. ((کنت نورا فی الاصلاب الشامخه)).
اگر قرآن برای تاریخ و همه ی مردم است؛ ((لم یجعل القرآن لزمان دون زمان و لاللناس دون الناس ))، درباره امام حسین (ع) نیز می خوانیم که آثار کربلا از تاریخ محو نخواهد شد. ((لا یدرس أثره و لایمحی اسمه )).
اگر قرآن کتاب مبارکی است؛ (کتاب انزلناه الیک مبارک ) ، شهادت امام حسین (ع) نیز برای اسلام سبب برکت و رشد است ((الّلهم فبارک لی فی قتله )).


اگر در قرآن هیچ انحرافی نیست؛ (غیر ذی عوج ) درباره ی امام حسین (ع) نیز می خوانیم : لحظه ای از حق به باطل گرایش پیدا نکرد. ((لم تمل من حق ّ الی الباطل )).
اگر قرآن ، کریم است؛(انّنه لقرآن کریم )، امام حسین نیز دارای اخلاق کریم است. ((و کریم الخلائق )).
اگر قرآن عزیز است؛(انّنه لکتاب عزیز)، امام حسین فرمود: هرگز زیر بار ذلّت نمی روم ((هیهات منّا الذّله)).
اگر قرآن ریسمان محکم است؛ ((ان ّ هذا القرآن... العروه الوثقی ))، امام حسین نیز کشتی نجات و ریسمان محکم است. ((ان الحسین سفینه النجاه و العروه الوثقی )).


اگر قرآن بیّنه و دلیل آشکار است؛ (جائکم بیّنه من ربّکم )، امام حسین نیز اینگونه است ((اشهد انّک علی بیّنه من ربّک )).
اگر قرآن را باید آرام و با تأنّی تلاوت کرد; (و رتّل القرآن ترتیلا) زیارت قبر امام حسین را نیز باید با گام های آهسته انجام داد. ((و امش بمشی العبید الذلیل )).
اگر تلاوت قرآن باید با حزن باشد; ((فاقروه بالحزن )) زیارت امام حسین (ع) نیز باید با حزن باشد. ((و زره و انت کئیب شعث )).
آری ، حسین (ع) قرآن ناطق و سیمایی از کلام الهی است.

منبع


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن دلتنگی شنبه 85 دی 23  ساعت 5:33 عصر

می‏گن وقتی دل بگیره، گناه‏هاست که روی دل سنگینی می‏کنه

می‏گن وقتی دل بگیره، برای اینه که اگر لوح دلت هنوز هم ذره‏ای سفید مونده، بری و پاکش کنی

پاک پاک

سفید سفید

تا حدی که بتونی نورش رو تو دلت حس کنی

وقتی روز ازل آفریده شدیم

خدا

گل وجودمون رو با عشق سرشت

ما هم شدیم مسافرای جاده عشق

برای رسیدن به نور

برای رسیدن به عشق ازلی

هر کدوم سوار یه مرکب

یکی سوار پول

یکی سوار دروغ

یکی سوار صداقت

یکی سوار شهوت

و یکی سوار انسانیت...

مرکبایی که پوشالی هستن

ما رو به زمین می‏زنن و از ادامه مسیر باز می‏مونیم

اما مرکبای واقعی ما رو در ادامه دادن مسیر کمک می‏کنن

گاهی پای مرکب می‏لنگه

گاهی جاده رو گم می‏کنیم

برای همین دلمون می‏گیره

چون هدفمون رو داریم گم می‏کنیم

چون پای مرکبمون می‏لنگه

اینجاست که باید اون لوح دل رو سفیدش کنیم

بگیم

الهی و ربی من لی غیرک

الهی العفو

خدایا دستم رو بگیر

تا بتونم سریع‏تر به نور برسم

اللهم احینی حیات محمد و آل محمد

و امتنی ممات محمد و آل محمد

واحشرنی مع امت محمد

بجاء محمد و آل محمد

 


  نظرات شما  ( )

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نفس اماره
نمیدانی چه لذتی دارد این حجاب !
خنده دار ترین ها !!!
خواهشا تا آخرش بخون
دلم از دست همه گرفته...
آقا، ما اهل کوفه هستیم!
دل به دل راه داره
چت با خدا
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ