سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  عشق یعنی انتظار منتظر
[ و از سخنان آن حضرت است ، چون کسى از او پرسید : « رفتن ما به شام به قضا و قدر خدا بود ؟ » پس از گفتار دراز ، و این گزیده آن است : ] واى بر تو شاید قضاء لازم و قدر حتم را گمان کرده‏اى ، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بود ، و نوید و تهدید عاطل . خداى سبحان بندگان خود را امر فرمود و در آنچه بدان مأمورند داراى اختیارند ، و نهى نمود تا بترسند و دست باز دارند . آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر کردار اندک ، بسیار . نافرمانیش نکنند از آنکه بر او چیرند ، و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند . پیامبران را به بازیچه نفرستاد ، و کتاب را براى بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمان‏ها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق ننمود . « این گمان کسانى است که کافر شدند . واى بر آنان که کافر شدند از آتش . » [نهج البلاغه]
کل بازدیدهای وبلاگ
318979
بازدیدهای امروز وبلاگ
67
بازدیدهای دیروز وبلاگ
88
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
عشق یعنی انتظار منتظر
لیلا شیدا
مدعی شیداییم، اما تا شیدا شدن فاصله بسیار است
لوگوی وبلاگ
عشق یعنی انتظار منتظر
فهرست موضوعی یادداشت ها
مذهبی .
بایگانی
در نکوهش غیبت
مهمانی سلطان عشق
پیوندهای روزانه

بنت الزهرا [319]
یاس نبی [252]
ماه بنی هاشم [374]
پرواز بی انتها [275]
فاطمیون [288]
نور الانوار [281]
برادرم محسن [345]
[آرشیو(7)]

اوقات شرعی
لینک دوستان

اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
غریب آشنا
سایت چهارسو

لوگوی دوستان


























موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن گوش بکنید داره میاد، یه صدایی از مدینه چهارشنبه 85 دی 20  ساعت 11:38 صبح

گوش بکنید داره میاد، یه صدایی از مدینه
چشماتونو باز بکنید، شاید که چیزی ببینه
صدا می‌گه امت من، پیغمبر شما منم
مهدی من تو غربته، از همه‌تون گله دارم
چرا دل عزیزمو، خون می‌کنید مسلمونا
برا ظهور مهدی‌ام، چرا نمی‌کنید دعا
مهدی من غصه داره، عزیز من تو انتظار
منتظر دستور حق، تا که بیاد با ذوالفقار

گوش بکنید داره میاد، یه صدایی از تو نجف
لباتونو ببنید و، هرگز نباشه هیچ سخن
صدا می‌گه من ولی‌م، شیر خدا من علی‌م
مهدی من غصه داره، از همه‌تون ناراضی‌م
چرا عزیز دلمو، با کاراتون رنجش می‌دید
آی شیعه‌ها با شماهام، مهدی رو هی عذاب می‌دید
مهدی من چاه نداره، که درددل باهاش کنه
مهدی من یار نداره، که اونو همراهش کنه

گوش بکنید داره میاد، یه صدایی از مدینه
حواستونو جمع کنید، صاحب اون صدا کیه؟
صدا می‌گه من فاطمه‌م، دختر پیغمبرتون
خوب می‌دونید که ندارم، رضایت از اعمالتون
فرزند من مثل خودم، غریبه و وای بر شما
این طور می‌خواد که ما باشیم، شفیعتون روز جزا
من عاشق فرزندمم، مهدی هم عاشق منه
خدا نیامرزه اونو، که قلبشو زخم بزنه
من مادرم اون پسرم، طاقت ندارم ببینم
مهدی من غصه داره، الهی هیچ وقت نبینم

گوش بکنید داره میاد، یه صدایی از تو بقیع
چشماتونو باز بکنید، غربت می‌باره از بقیع
صدا می‌گه من حسنم، سید اهل جنتم
مسلمونا جواب بدید، از شماها در حیرتم
تلخی زهر انتظار، به کام مهدی نمونه
شیعه باید کاری کنه، تا مهدی تنها نمونه
تلخ‌تر از زهریه که، جگر من رو پاره می‌کرد
دست از دعا برندارید، شاید خدا اشاره کرد

گوش بکنید داره میاد، یه صدایی از کربلا
دیوونه‌ها گریه کنید، با صدای ثار خدا
صدا می‌گه من حسینم، عاشق و معشوق خدا
آی عاشقا چرا شدید، از یاد عشقتون جدا
مهدی من منتقمه، خون من و مادرمه
هر روز نگاش رو دوخته، بر پیرهن پاره من
صدای حق وقت ظهور، به گوش مهدی می‌رسه
از خونی که از پیرهنم، می‌ریزه و جاری می‌شه
عزیز من می‌فهمه که، لحظه موعود رسیده
با ذوالفقار و ذوالجناح، می‌ره به مکه مدینه
حسینیا حسینه و، دلی که سرشار از خونه
چرا برای پسرش، کسی دعا نمی‌خونه

گوش بکنید داره می‌یاد، یه صدایی از کربلا
دستاتونو پنهان کنید، از شرم ساقی خدا
ساقی می‌گه عباس منم، ساقی تشنگان منم
غیرتتون کجاست؟ استاد عاشقان منم
چرا عزیز مادرم، تنهاست و یاری نداره
شیعه‌ها پس چی شد وفا؟ کار شما گریه داره
دست ندارم ولی چشام، رو به سوی لطف خدا
تا عزیز من مهدی، از غربت و غم بشه جدا

گوش بکنید داره می‌یاد، یه صدایی از سوریه
خوب گوش کنید این صدای، اسوه دلداگیه
صدا می‌گه من زینبم، عمه مهدی‌م منم
می‌خوام که وقتی اون میاد، یکی مثال من باشه
عاشقونه دل بیاره، خطبه‌هاش ریشه‌کن باشه
سینه سپر کنه جلو، دشمنای مهدی من

گوش بکنید داره میاد، یه صدایی از مشهدتون
ولی نعمت ماها، آبروی ایرانیان
صدا می‌گه رضا منم، غریب غربا منم
اما برای غربته، مهدی خود گریه کنم


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت علی بن ابیطالب(ع) شنبه 85 دی 16  ساعت 1:12 عصر

واقعه غدیر حادثه‏اى تاریخى نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست. یک تفکر است، نشانه و رمزى است که از تداوم خط نبوّت حکایت مى کند. غدیر نقطه تلاقى کاروان رسالت با طلایه داران امامت است. 
 

آرى غدیر یک سرزمین نیست، چشمه اى است که تا پایان هستى مى جوشد، کوثرى است که فنا برنمى دارد، افقى است بى کرانه و خورشیدى است عالمتاب.

و غدیر، روز حماسه جاوید، روز ولایت، روز امامت، روز وصایت، روز اخوت، روز رشادت و شجاعت و شهامت و حفاظت و رضایت و صراحت ‏شناخته شد. روز نعمت، روز شکرگزارى، روز پیام رسانى، روز تبریک و تهنیت، روز سرور و شادى و هدیه فرستادن، روز عهد و پیمان و تجدید میثاق، روز تکمیل دین و بیان حق، روز راندن شیطان، روز معرفى راه و رهبر، روز آزمون، روز یأس دشمن و امیدوارى دوست و خلاصه روز اسلام و قرآن و عترت، روزى که پیروان واقعى مکتب حیات‏بخش اسلام آن را گرامى مى دارند و به همدیگر تبریک مى ‏گویند.

... الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا ...امروز (روز غدیر خم) دین شما را به حد کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را بعنوان دین براى شما پسندیدم. سوره مائده آیه 3.
 

در غدیر خم، طلوع نور بود *** خم، تجلى گاه، کوه طور بود
کاروانى شد مقیم آن زمین *** کاروان سالار، ختم‌المرسلین
غرق شادى، جمله افلاکیان *** خرم و سرمست خیل خاکیان
جبرئیل آورد پیغام از خدا *** بر حبیب او، رسول مصطفى
گفت آوردم، به فرمان کریم *** بهر تو اینک پیامى بس عظیم
امتت را آگه از این راز کن *** عقده از کار دو عالم باز کن
داد فرمان خاتم پیغمبران *** تا به پا شد منبرى در آن مکان
بر فراز منبر آن والا مقام *** کرد حجت بر مسلمانان تمام
گفت پیغمبر که بعد از من على  *** رهبر خلق و امام است و ولى
پس بخوانید اى قدح نوشان خم *** آیه الیوم اکملت لکم
خانه زاد خانه امن خدا *** شد وصى و جانشین مصطفى
خانه زاد کعبه نورى منجلى است  *** کعبه دل‌هاى مشتاقان على است
خانه زاد کعبه بر دوشش به شب *** مى برد شام یتیمان عرب
تا مبادا کودکى بى نان و آب *** سر نهد بر بستر و بالین خواب

منبع


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن اللهم عجل لولیک الفرج و اجعلنا من انصاره و شیعته چهارشنبه 85 دی 13  ساعت 1:10 عصر

پیرامون 313 یار مخصوص وویژه امام زمان به دو نکته مهم اشاره مى نماییم:

1 ـ تواتر حدیث 313 نفر :

در همه جا معروف است و در کتاب هاى مربوط به امام زمان (عج) نوشته شده که هنگام ظهور آن حضرت 313 نفر یاران مخصوصش به او مى پیوندند و همچون کوه در برابر حوادث ایستادگى کرده و همراه امام  هستند و این حدیث 313 نفر در کتب معروف مانند بحار الانوار و اثبات الهداة و منتخب الاثر...آمده است.

2 ـ ویژگیهاى مخصوص یاران خالص یعنى 313 نفر از دیدگاه روایات :

الف) امام مهدى (عج) در انتظار آنها به سر مى برد:

هنگام ظهور زمان آن حضرت قبل از آنکه کنار کعبه برود و تکیه بر کعبه کند و صداى دل آراى خود را بلند کرده و به جهانیان برساند، در مکانى به نام ذى طوى در انتظار 313 نفر از یاران خاصش توقف مى کند تا اینکه آنها مى آیند و به آن حضرت مى پیوندند... و از آنجا همراه امام به کنار کعبه مى روند...

ب) 313 نفر از اطراف جهان جمع مى شوند :

امام باقر ع مى فرماید :
خداوند براى حضرت قائم (عج) از دورترین شهرها به تعداد جنگاوران جنگ بدر، 313 مرد را جمع مى کند.

ج) 313 نفر نخستین بیعت کنندگان با حضرت قائم (عج) هستند.

هنگام ظهور نخستین کسانى که پس از جبرییل امین با امام قائم (عج) بیعت مى کنند، همین 313 نفر هستند و این مطلب در احادیث آمده است.
البته باید توجه داشت که آغاز ظهور یاران امام زمان 313 نفرند و گرنه بطور سریع به ریاران آن حضرت افزوده مى شود، بطورى که در همان آغاز به چندین هزار نفر خواهند رسید. (در واقع اینها یاران خاص و نزدیک امام هستند.)

د) 313 نفرجانبازان سلحشورند :

امام سجاد ع مى فرماید:
این 313 نفر در حدّى از ایثار و جانبازى و شجاعت و سلحشورى هستند که دشمنان قائم جمع مى شوند تا آن حضرت را به قتل برسانند، همین 313 نفر با دفاع قهرمانانه در راه آن حضرت دشمنان را دفع مى کنند.

هـ) 313 نفر پرچمداران و حاکمان روى زمین هستند :

امام صادق ع فرمود:
گویا امام قائم (عج) را بر بالاى منبر کوفه مى نگرم که یارانش 313 نفر مرد به تعداد جنگاوران مسلمانان جنگ بدر  اطرافش را گرفته اند این یاران پرچمداران و حاکمان بر مردم در زمین از جانب خداوند هستند.

و) 313 نفر امت معدوده و همچون پاره هاى ابرهاى متراکم هستند :

در قرآن مى خوانیم ـ هر جا که باشید، خداوند همه شما را حاضر مى کند ـ در تفسیر این آیه شریفه امام باقر ع مى فرماید:
منظور یاران قائم (عج) اند که 313 نفرند، به خدا سوگند منظور از امت معدوده که (در سوره هود آمده) آنها هستند. به خدا سوگند در یک ساعت همگى جمع مى شوند، همچون پاره هاى ابر پائیزى که بر اثر باد جمع و متراکم مى گردد.

ز) 313 نفر رکن ها و پایه هاى خلل ناپذیر و پشتیبانان محکم اند :

امام صادق در تفسیر آیه 70 سوره هود که در آن آمده، حضرت لوط به قوم سرکش و تبهکار خود گفت، «لو أن ّ لى بکم قوّة او آوى الى رکن شدید»فرمود. منظور از قوة همان قائم (عج) است و منظور از رکن (پشتیبان محکم) 313 نفر از یارانش هستند.

ح) امام باقر ع فرمود:
امام قائم (عج) داراى 313 نفر یاور است که این افراد از عجم هستند، برخى از آنها در روز بر روى ابر سوار شده و راه مى روند و به نام و پدر و اوصاف و نسب معروفند .

ط) دست خدا بالاى سر حضرت مهدى (عج) و یارانش است .
این مطلب از آیه شریفه «ان تنصروالله ینصرکم و یثبّت اقدامکم» استفاده مى شود.

ى) 50 نفر از 313 نفر یار مخصوص امام زمان (عج) از زنان هستند.
امام باقر ع مى فرماید: سوگند به خدا سیصد و اندى نفر مرد مى آیند که در میانشان 50 نفر زن هستند، آمدنشان همچون ابرهاى پاییزى است.

http://essay.monajat.org


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن قطره‏ای از بحر بیکران علی دوشنبه 85 دی 11  ساعت 9:26 صبح

امیرالمؤمنین در مناجات خود در مسجد کوفه مى‏فرماید:
خدایا! روزى که جز دلِ پاک، مال و فرزند به درد نمى‏خورد به من امان بده.
خدایا! به من امان بده روزى که ستمگر دست حسرت به دندان مى‏گزد و مى‏گوید: اى کاش به جاى این و آن که گمراهم کردند، با رسول خدا دوست و همراهى داشتم.

خدایا!
روزى که از دست پدر و مادر هم کارى ساخته نیست،
روزى که عذرخواهىِ ستمگران فایده ندارد،
روزى که انسان حتّى از برادر، مادر، پدر، فرزند و دوست فرار مى‏کند،
روزى که تنها هر کسى مسئول پاسخگویى کار خودش است،
به من رحم فرما و امانم بده.


خدایا! روزى که انسان‏هاى گناهکار حاضرند تمام فرزندان، دوستان، برادران و فامیل، بلکه تمام مردم زمین در آن روز به جاى ایشان گرفتار شوند تا خود نجات یابند، به من امان بده و از عذاب دوزخ مرا رهایى بخش.


***

حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: من براى دو چیز بر شما هراسانم: یکى پیروى از هوا و هوسها و دیگرى آرزوهاى طولانى. «فامّا اِتّباعُ الهَوى فَیصُدُّ عن الحقّ و امّا طولُ الاَمَلِ فَیُنسِى الآخرة» زیرا هواپرستى شما را از حق‏پرستى و آرزوهاى طولانى شما را از یاد قیامت جدا مى‏کند.


در حدیث دیگر آن حضرت مى‏فرماید: «اَکثَرُ النّاس أملاً اَقلّهم لِلموتِ ذِکراً»
کسانى که آرزوهاى طولانى بیشترى دارند، آنانى هستند که کمتر یاد مرگ و قیامت مى‏باشند.


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن عید قربان..... مبارک شنبه 85 دی 9  ساعت 12:57 عصر

و اکنون در منایی، ابراهیمی، و اسماعیلیت را به قربانگاه آورده‌ای اسماعیل تو کیست؟  چیست؟
مقامت؟ آبرویت؟ موقعیتت، شغلت؟ پولت؟ خانه‌ات؟ باغت؟ اتومبیلت؟ ... ؟

من نمی‌دانم؟ این را تو خود می‌دانی، تو خود آن را، او را ـ هر چه هست و هر که هست ـ باید به منا آوری و برای قربانی، انتخاب کنی، من فقط می‌توانم نشانی‌هایش را به تو بدهم:

آنچه تو را، در راه ایمان ضعیف می‌کند، آنچه تو را در رفتن، به ماندن می‌خواند، آنچه تو را، در راه مسئولیت به تردید می‌افکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگی اش نمی گذارد تا  پیام را بشنوی، تا حقیقت را اعتراف کنی، آنچه ترا به فرار می‌خواند آنچه ترا به توجیه و تاویل های مصلحت جویانه می‌کشاند، و عشق به او، کور و کرت می‌کند ابراهیم یی و ضعف اسماعیلی ات، ترا بازیچه ی ابلیس می‌سازد. در قله ی بلند شرفی و سرا پا فخر و فضیلت، در زندگی ات تنها یک چیز هست که برای بدست آوردنش، از بلندی فرود می‌آیی، برای از دست ندادنش، همه ی دستاوردهای ابراهیم وارت را از دست می‌دهی، او اسماعیل توست، اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد، یا یک شیء، یا یک حالت، یک وضع، و حتی، یک  نقطه ی ضعف!


دشواری انتخاب!

کدامین را انتخاب می‌کنی ابراهیم؟!

خدا را یا خود را ؟ سود را یا ارزش را؟ پیوند را یا رهایی را؟ مصلحت را یا حقیقت را؟ ماندن را یا رفتن را؟ خوشبختی را یا کمال را؟ لذت را یا مسئولیت را؟  زندگی برای زندگی را یا زندگی برای هدف را؟ علاقه و آرامش را یا عقیده و جهاد را؟ غریزه را یا شعور را؟ عاطفه را یا ایمان را؟ پدری  را یا  پیامبری را؟ پیوند را یا پیام را؟ و ...

بالاخره، اسماعیلت را یا  خدایت را؟

انتخاب کن! ابراهیم.

اکنون ابراهیم است که در پایان راهِ دراز رسالت، بر سر یک دو راهی رسیده است:

هنگامی که آدمی، ایمانش می‌خواند و دلش نمی خواهد!

مسئولیت او را به دل بر کندن آنچه از دل، به آسانی کنده نمی شود، فرا می‌خواند، و او راه گریز می‌جوید، به دنبال توجیه می‌رود .

 -اسماعیلت را ذبح کن!

- از کجا معلوم که در این عبارت، همان مفهوم اراده شده باشد که ما می‌فهمیم؟

- از کجا معلوم که مراد ا زکلمه ی ذبح، معنی لغوی آن باشد و مجازاً استعمال نشده است؟

یکی از همین از کجا معلوم های معلوم، گریبانگیر عقل نیرومند و صداقت زلال و استوار ابراهیم هم می‌شود:

این پیام را من در خواب شنیدم، از کجا معلوم که ...!

ابلیسی در دلش مهر فرزند را بر می‌افروزد و در عقلش،  دلیل منطقی می‌دهد.

این بار اول،

جمره ی اولی، رمی کن!

از انجام فرمان خود داری می‌کند و اسماعیلش را نگاه می‌دارد،

- ابراهیم، اسماعیلت را ذبح کن!

این بار، پیام صریح تر، قاطع تر!

جنگ در درون ابراهیم غوغا می‌کند. قهرمان بزرگ تاریخ بیچاره ای است دستخوش پریشانی، تردید، ترس، ضعف،

روز دوم است، سنگینی مسئولیت، بر جاذبه ی میل ، بیشتر از روز پیش می‌چربد.

اسماعیل در خطر افتاده است و نگهداریش دشوارتر.

ابلیس، هوشیاری و منطق و مهارت بیشتری در فریب ابراهیم باید بکار زند.

از آن میوه ی ممنوع که به خورد آدم داد!

ابراهیم: انسان، این جمع ضدین، جبهه ی نبرد نور و ظلمت، اهورا و اهریمن، این ساخته ی لجن و روح، لجن بدبو  و روح خداوند این نفس!

 فَالهَمَها فُجورَها و تَقْویها!

و تو ، یک تردید، یک نوسان ، یک انتخاب، همین!

پیوند را یا پیام را؟

ابلیس در دلش مهر فرزند را بر می‌افروزد و در عقلش دلیل منطقی می‌دهد.

-        اما ... من این پیام را در خواب شنیدم، از کجا معلوم که ...؟

این بار دوم،

جمره ی وسطی ، رمی کن!

از انجام فرمان خودداری می‌کند و اسماعیل را نگه می‌دارد.

ابراهیم! اسماعیلت را ذبح کن!

صریح تر و قاطع تر.

کارتوجیه سخت دشوار شد، روشنی حقیقت و فشار مسئولیت صریح تر و سنگین تر از آنست که بتوان گریخت.

ابراهیم چنان در تنگنا افتاده است که احساس می‌کند تردید در پیام، دیگر توجیه نیست، خیانت است، مرز رشد و غی چنان قاطعانه و صریح، در برابرش نمایان شده است که از قدرت و نبوغ ابلیس نیز در مغلطه کاری، دیگر کاری ساخته نیست.

ابراهیم مسئول است، آری، این را دیگر خوب می‌داند، اما این مسئولیت تلخ تر و دشوارتر از آنست  که به تصور پدری آید.

ابراهیم، هر گاه که به پیام می‌اندیشد، جز به تسلیم نمی اندیشد، و دیگر اندکی تردید ندارد، پیام پیام خداوند است و ابراهیم، در برابر او، تسلیمِ محض!

اما هر گاه به اجرای فرمان می‌اندیشد و ذبح اسماعیلش، بیچارگی و عجز، چنان او را در زیر فشار می‌کوبد که قامت والایش، چون فانوس بر روی خود تا می‌شود. غم، سیمای بازی را که آیینه  صفا و صلابت است، همچون پاره چرمی سوخته، چین می‌افکند و کبود می‌سازد. در زیرکوهی از درد، گویی صدای شکستن استخوانهایش را می‌شنود.

اکنون، ابراهیم دل از داشتن اسماعیل برکنده است، پیام پیام حق است. اما در دل او، جای لذت داشتن اسماعیل را، درد  از دست دادنش  پر کرده است. غم همچون کفتاری خشمگین بر جانِ ابراهیم افتاده و از درون می‌خوردش،

ابراهیم تصمیم گرفت،

انتخاب کرد،

پیداست که انتخابِ ابراهیم، کدام است؟

کدام؟

آزادی مطلقِ بندگی خداوند!

ذبح اسماعیل!

آخرین بندی که او را به بندگی خود می‌خواند!

ابتدا تصمیم گرفت که داستانش را با پسر در میان گذارد، پسر را صدا زد ،

پسر پیش آمد،

و پدر، در قامت والای این قربانی خویش می‌نگریست!

اسماعیل، این ذبیح عظیم!

اکنون در منا، در خلوتگاهِ سنگی آن گوشه، گفتگوی پدری و پسری!

پدری برف پیری بر سر و رویش نشسته، سالیان دراز بیش از یک قرن، بر تن رنجورش گذشته،

و پسری، نوشکفته و نازک!

آسمانِ شبه جزیره، چه می‌گویم؟ آسمانِ جهان ، تاب دیدن این منظره را ندارد. تاریخ، قادر نیست بشنود. هرگز، بر روی زمین چنین گفتگویی میان دو تن، پدری و پسری، در خیال نیز نگذشته است.

گفتگویی این چنین صمیمانه و این چنین هولناک!

پدر، گویی یارای آن را ندارد که داستان را نقل کند، کشاکش های دردناک روحش را باز گوید.

حتی، قادر نیست بر زبان آرد که: من مأمورم تو را به دست خویش ذبح کنم. دل بر خدا می‌سپارد و دندانِ غفلت بر جگر می‌نهد و می‌گوید:

-اسماعیل، من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم...!

این کلمات را چنان شتابزده از دهان بیرون می‌افکند که خود نشنود، نفهمد. زود پایان گیرد. و پایان گرفت و خاموش ماند، با چهره ای هولناک و نگاههای هراسانی که از دیدار اسماعیل وحشت داشتند!

اسماعیل دریافت، بر چهره ی رقت بار پدر دلش بسوخت، تسلیتش داد:

-پدر! در انجامِ فرمانِ حق تردید مکن، تسلیم باش، مرا نیز در این کار تسلیم خواهی یافت و خواهی دید که – اِنْ شاءَالله – از – صابران خواهم بود!

ابراهیم اکنون، قدرتی شگفت انگیز یافته بود. با اراده ای که دیگر جز به نیروی حق پرستی نمی جنبید و جز آزادی مطلق نبود، با تصمیمی قاطع، به قامت برخاست، آنچنان تافته و چالاک که ابلیس را یکسره نومید کرد، و اسماعیل – جوانمردِ توحید – که جز آزادی مطلق نبود، و با اراده ای که دیگر جز به نیروی حق پرستی نمی جنبید، در تسلیم حق، چنان نرم و رام شده بود که گوی، یک  قربانی آرام و صبور است!

پدر کارد را بر گرفت، به قدرت و خشمی وصف ناپذیر، بر سنگ می‌کشید تا تیزش کند!

مهر پدری را، درباره عزیزترین دلبندش در زندگی، این چنین نشان می‌داد، و این تنها محبتی بود که به فرزندش می‌توانست کرد.

با قدرتی که عشق به روح می‌بخشد، ابتدا، خود را در درون کُشت، و رگ جانش را در خود گسست و خالی از خویش شد، و پر از عشقِ به خداوند.

زنده ای که تنها به خدا نفس می‌کشد!

آنگاه، به نیروی خدا برخاست، قربانی جوان خویش را – که آرام و خاموش، ایستاده بود، به قربانگاه برد، بر روی خاک خواباند،  زیر دست و پای چالاکش را گرفت، گونه اش را بر سنگ نهاد، بر سرش چنگ زد، - دسته ای از مویش را به مشت گرفت، اندکی به قفا خم کرد، شاهرگش بیرون زد، خود را به خدا سپرد، کارد را بر حلقوم قربانیش نهاد، فشرد، با فشاری غیظ آمیز، شتابی هول آور،

پیرمرد تمام تلاشش این است که هنوز بخود نیامده، چشم نگشوده، ندیده، در یک لحظه  همه او تمام شود، رها شود،

اما...

آخ! این کارد!

این کارد... نمی برد!

آزار می‌دهد،

این چه شکنجه ی بی رحمی است!

کارد را به خشم بر سنگ می‌کوبد!

همچون شیر مجروحی می‌غرد، به درد و خشم، برخود می‌پیچد، می‌ترسد، از پدر بودنِ خویش بیمناک می‌شود، برق آسا بر می‌جهد و کارد را چنگ می‌زند و بر سر قربانی اش، که همچنان رام و خاموش، نمی جنبد دوباره هجوم می‌آورد،

که ناگهان،

گوسفندی!

و پیامی که:

 ای ابراهیم! خداوند از ذبح اسماعیل درگذشته است، این گوسفند را فرستاده است تا بجای او ذبح کنی، تو فرمان را انجام دادی!

االله اکبر!

یعنی که قربانی انسان برای خدا – که در گذشته، یک سنت رایج دینی بود و یک عبادت – ممنوع!

در ملت ابراهیم ، قربانی گوسفند، بجای قربانی انسان!

و از این معنی دارتر،

یعنی که خدای ابراهیم، همچون خدایان دیگر، تشنه ی خون نیست . این بندگان خدای اند که گرسنه اند، گرسنه ی گوشت!

و از این معنی دارتر،

خدا، از آغاز، نمی خواست که اسماعیل ذبح شود،

می خواست که ابراهیم ذبح کننده ی اسماعیل شود،

و شد، چه دلیر!

دیگر، قتل اسماعیل بیهوده است،

و خدا، از آغاز می‌خواست که اسماعیل، ذبیح خدا شود،

و شد، چه صبور!

دیگر، قتل اسماعیل، بیهوده است!

در اینجا، سخن از  نیازِ خدا نیست،

همه جا سخن از  نیازِ انسان است،

و این چنین است  حکمتِ خداوند حکیم و مهربان، دوستدارِ انسان،

که ابراهیم را، تا قله ی بلند قربانی کردن اسماعلیش بالا می‌برد، بی آنکه اسماعیل را قربانی کند!

و اسماعیل را به مقام بلند ذبیح عظیم خداوند ارتقاء می‌دهد، بی آنکه بر وی گزندی رسد!

که داستان این دین، داستان شکنجه و خود آزاری انسان و خون و عطش خدایان نیست داستان کمال انسان است، آزادی از بند غریزه است، رهایی از حصار تنگ خودخواهی است، و صعود روح و معراج عشق و اقتدار معجزه آسای اراده ی بشریست و نجات از هر بندی و پیوندی که تو را بنام یک «انسان مسئول در برابر حقیقت، اسیر می‌کند و عاجز، و بالاخره، نیل به قله ی رفیع شهادت،

اسماعیل وار،

و بالاتر از شهادت

- آنچه در قاموس بشر، هنوز نامی ندارد –

ابراهیم وار!

و پایان این داستان؟ ذبح گوسفندی،

و آنچه در این عظیم ترین تراژدی انسانی، خدا برای خود می‌طلبید؟ کشتن گوسفندی برای چند گرسنه ای!

منبع : حج ، دکتر شریعتی .
 
 


  نظرات شما  ( )

<   <<   16   17      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نفس اماره
نمیدانی چه لذتی دارد این حجاب !
خنده دار ترین ها !!!
خواهشا تا آخرش بخون
دلم از دست همه گرفته...
آقا، ما اهل کوفه هستیم!
دل به دل راه داره
چت با خدا
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ