سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  عشق یعنی انتظار منتظر
خداوند، کریم است و کَرَم را دوست می دارد، خوهای والا را دوست می دارد و خوهای پست را ناخوش می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدهای وبلاگ
318727
بازدیدهای امروز وبلاگ
37
بازدیدهای دیروز وبلاگ
498
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
عشق یعنی انتظار منتظر
لیلا شیدا
مدعی شیداییم، اما تا شیدا شدن فاصله بسیار است
لوگوی وبلاگ
عشق یعنی انتظار منتظر
فهرست موضوعی یادداشت ها
مذهبی .
بایگانی
در نکوهش غیبت
مهمانی سلطان عشق
پیوندهای روزانه

بنت الزهرا [319]
یاس نبی [252]
ماه بنی هاشم [374]
پرواز بی انتها [275]
فاطمیون [288]
نور الانوار [281]
برادرم محسن [345]
[آرشیو(7)]

اوقات شرعی
لینک دوستان

اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
غریب آشنا
سایت چهارسو

لوگوی دوستان


























موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن دلنوشته پنج شنبه 85 اسفند 10  ساعت 1:4 عصر

می‌دوم تا سرکوچه تاریک نیاز
تا که در دشت تمنای تو بی پروا گردم


می‌گریزم من از این شهر
تیز تر از باد و زمان
تا که هر چه دارم
دیگر نباشد
تا که بودن
برای تو باشد
آنچنان که باید باشد


صبحدمان سوگند یاد خواهم کرد
به اشک نماز
که از این پس با خودم مهربان‌تر باشم


هر روز بیشتر از دیروز 
من تو را بیشتر می‌خواهم
به حرمت همان سوگند سحرگاه
قفس ننگین ترس را خواهم شکست


بیا و ببین که من بال‌های پروازم را گشوده‌ام
گفته بودم که خواهم آمد
من گرد و خاک زمان را
از پر و بال فردا زدودم
من آمدم ای دوست

ای صدای آسمونی ، پرم از هرچی شنیدن، کاشکی می‌شد پر کشیدن، به هوای با تو بودن

مأخذ


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن عشق یعنی ... سه شنبه 85 اسفند 8  ساعت 10:11 صبح

عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده‌ها با چشم تر


عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی‌پروا شدن
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن


عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراغش سوختن
عشق یعنی لحظه‌های التهاب
عشق یعنی لحظه‌های ناب ناب


عشق یعنی سوز نی، آه شبان
عشق یعنی معنی رنگین‌کمان
عشق یعنی شاعری دلسوخته
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله بر چمن


عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
عشق یعنی یک تمم یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی با پرستو پر زدن
عشق یعنی آب بر آذر زدن


عشق یعنی چو احسان پا به راه
عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه
عشق یعنی بیستون کندن به دست
عشق یعنی زاهد اما بت‌پرست
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن


عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی درد و محنت در درون
عشق یعنی یک تبلور یک سرود
عشق یعنی یک سلام و یک درود
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی


عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده‌ها با چشم تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی پروا شدن



  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن قطراتی از بحر بی کران امام موسی کاظم یکشنبه 85 اسفند 6  ساعت 1:17 عصر

سخنان برگزیده


 * امام کاظم ‏علیه السلام: ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَکثُ الصَّفَقَةِ و تَرکُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ؛

سه چیز تباهى مى‏آورد: پیمان شکنى، رها کردن سنّت و جدا شدن از جماعت.

* امام کاظم ‏علیه السلام: عَونُکَ لِلضَّعیفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛

 کمک کردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.

 * امام کاظم‏ علیه السلام: لَو کانَ فِیکُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛

 اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن کامل) در میان شما بود، قائم ما قیام مى‏کرد.

* امام کاظم‏ علیه السلام: لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ؛

 کسى که هر روز خود را ارزیابى نکند، از ما نیست.

 * امام کاظم ‏علیه السلام: ما مِن شَى‏ءٍ تَراهُ عَیناکَ إلّا و فیهِ مَوعِظَةٌ؛

 در هر چیزى که چشمانت مى‏بیند، موعظه‏اى است.

* امام کاظم ‏علیه السلام: مَن کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ یَومِ القِیامَة؛

هر کس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او باز مى‏دارد.

 * امام کاظم ‏علیه السلام: إذا کانَ ثَلاثَةٌ فی بَیتٍ فَلا یَتَناجى‏ إثنانِ دونَ صاحِبِهِما فَإنَّ ذلِکَ مِمّایَغُمُّهُ؛

هر گاه سه نفر در خانه ‏اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نکنند؛ زیرا نجوا کردن، نفر سوم را ناراحت مى‏کند.

* امام کاظم‏ علیه السلام: إیّاکَ أن تَمنَعَ فی طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَیهِ فی مَعصِیَةِ اللَّهِ؛

مبادا از خرج کردن در راه طاعت خدا خوددارى کنى، و آن‏گاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج کنى.

* امام کاظم ‏علیه السلام: لاتُذهِبِ الحِشمَةَ بَینَکَ و بَینَ أخیکَ وَأبْقِ مِنها فَإنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَیاءِ؛

مبادا حریم میان خود و برادرت را (یکسره) از میان ببرى؛ چیزى از آن باقى بگذار؛ زیرا از میان رفتن آن، از میان رفتن شرم و حیا است.

* امام کاظم ‏علیه السلام: أبلِغ خَیراً و قُل خَیراً ولا تَکُن أمُّعَةً؛
خیر برسان و سخن نیک بگو و سست رأى و فرمان‏برِ هر کس مباش.

* امام کاظم ‏علیه السلام: المُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛
مصیبت براى شکیبا یکى است و براى ناشکیبا دوتا.

* امام کاظم‏ علیه السلام: الصَّبرُ عَلَى العافِیَةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ؛
شکیبایى در عافیت بزرگ‏تر است از شکیبایى در بلا.

 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن تقدیم به قلب پر درد رقیه پنج شنبه 85 اسفند 3  ساعت 5:14 عصر

یا رقیه، ادرکینی


گریه می‌کرد و بابایش را می‌خواست. هر چه کردند آرام نگرفت. از سر شب همینطور بهانه بابا را می‌گرفت. عمه‌اش هر چه تلاش کرد نتوانست آرامش کند. بلندبلند گریه می‌کرد و بابا را می‌خواست. کسی آمد و گفت: صدای این بچه را خفه کنید امیرالمومنین را آزرده خاطر کرده است.

.. اما بچه که این حرفها سرش نمی‌شد. گریه بازهم گریه بازهم گریه. من هم پر حرف شده بودم. تمام حرفهایش را ریخته بود توی من تا گوش شنوا برایشان پیدا کنم. ولی او جز برای بابا برای کس دیگری درددل نمی‌کرد. دخترک آرام این چند روزه ناآرامی شب خرابه‌ها شده بود.

همان مرد دوباره برگشت و گفت: «این بچه چه می‌خواهد که گریه می‌کند؟» زنی گفت: «آنچه شما از او گرفته‌اید را می‌خواهد، بابایش را» مرد برگشت هنوز چند دقیقه‌ای از رفتن او نگذشته بود که با تشتی برگشت روی تشت را پارچه‌ای قرمز پوشانده بود. بلند شد و به سمت مرد دوید. وقتی تشت را دید گفت: «من که غذا نخواسته بودم» مرد تشت را روی زمین گذاشت و گفت: «این همان چیزی است که خواسته بودی» کنار تشت نشست. پارچه را کنار زد. ضربانهای شدید قلب کوچکش تکانم می‌داد.

- بابا سلام. بابایی کجا بودی اینقدر گریه کردم. چرا نیومدی؟
بوی بابا را حس کردم و بعد خودش را. بابا سرش را روی سینه دختر گذاشت یا …
دختر سر بابا را بغل کرده بود. من هیچ وقت بوی بابایش را اشتباه نمی‌گیرم.

-    بابا این همه تو سر منو گذاشتی روی سینه ات این دفعه من سر تو می‌ذارم روی سینه‌ام. این همه تو برام قصه گفتی حالا من برات قصه می‌گم. قصه رقیه کوچولو.
قلب کوچکش تندتند می‌زد. ششهایش پیاپی پروخالی می‌شدند. دیگر صدای گریه‌اش نمی‌آمد.

-    بابایی مارو اینقدر زدن که نگو. ولی من اصلاً گریه نکردم. مردم اینجا خیلی بدن بابا. عمه رو هم زدن بهمون فحش دادن. سنگ و آشغال پرت کردن ولی باور کن گریه نکردم. گفتم اگه بابام بیاد حساب همتونو می‌رسه.

و حرف می‌زد ولی من خالی نمی‌شدم که هیچ پشت سرهم پرتر می‌شدم. از غصه از حرفهای جدید. فقط صدای او بود و صدای قلبش .

-    بابایی شما به من یاد داده بودی از دست کسی چیزی نگیرم، نگرفتمها. از کربلا تا این جا هیچ چی نخوردم. الان زیر این آسمون پر ستاره‌ ما از همه گشنه‌تریم. هیچ چیز نخوردیم. فقط شلاق زیاد خوردیم. اینها جاش روی سینه‌ام مونده. بعد دست روی من گذشت. درد تمام وجودم را گرفت.

-    دیدی بابا… چرا حرف نمی‌زنی؟ مگه تو قرآن نمی‌خوندی. دیروز، پریروز. چرا هیچی نمی‌گی؟ چرا دست نمی‌کشی روی سرم بگی دختر گلم. دختر قشنگم…


راست می‌گفت من صدای قرآن خواندن او را شنیدم و شنیدم که مردم به هم می‌گفتند «حسین روی نیزه قرآن می‌خواند»
صدای تاب تاب قلبش زیاد شده بود. نفسش هم که نگو حرفها به جای اینکه از من خارج شوند داخل می‌شدند و جا را برای قلب کوچکش تنگ می‌کردند.هر چه می‌گفتم: «غصه‌ها بیرون بروید سینه جای قلب است» گوش نمی‌دادند.
شاید هم حق داشتند کجا می‌توانستند بروند؟

-    بابایی نگاه کن ببین. آجی و عمه رو. دیگه خسته شدن. مگه تو نگفته بودی به آجی چادر سرکنه ولی اون الان چادر نداره خیلی‌های دیگر هم ندارن. بابایی چرا هیچی نمی‌گی؟ چقدر گریه کنم آخه؟ چشام داره می‌سوزه. تشنه‌ام. گشنمه. دلم برات تنگ شده.

هجوم غصه‌ها به درونم تپش قلب کوچکش را سخت کرده بود. با حرف زدن او غصه‌ها کم نمی‌شد  باید بابا حرف بزند تا آرام بگیرد. حسین چیزی بگو. حرفی بزن. رقیه که هیچ من دیگر تاب ندارم. مگر سینه دختر سه ساله چقدر جا دارد.


-    بابا دستای داداش علی رو بستن پیش خودشون نگه داشتن. بابایی این آقاهه کیه بهش می‌گن امیرالمومنین. مگه تو نگفته بودی به بابای تو می‌گن امیرالمومنین… بابا یه چیزی بگو. بگو رقیه نازنین دردت به جونم.


دستهایش محکمتر سر بابا را بمن می‌فشردند. غصه‌ها امانم را بریده بودند. فشار آنها از داخل و فشار سر حسین از بیرون جایی برای قلب او  نگذاشته بودند. ششهایش کمتر پروخالی می‌شدند حسین حرفی بزن. حسین خجالت نکش. رقیه از دست می‌رود.

 
-          بابایی چرا فقط سرتو آوردن؟ پس دستات کجاست دستای منو بگیری ببوسی؟ بابا اگه حرف نزنی قهر می‌کنم ها!
ششهایش دیگر پروخالی نمی‌شدند. آرام روی زمین دراز کشید. فشار سر حسین رویم کمتر شد. قلبش خیلی آرامتر شد، آرامتر می‌زد.


-          سلام بابایی چرا جواب نمی‌دادی هر چی صدات می‌کردم.


غصه‌ها کار خودشان را کردند قلبش سکوتی در درونم ایجاد کرد. سکوتی زجرآور.
سر حسین از دستانش رها شد. سکوت فضای درونم را حسین شکست.  بالاخره بابا هم حرف زد: «انالله و انا الیه راجعون»

 

مأخذ


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن گلایه‏های مولا سه شنبه 85 اسفند 1  ساعت 4:46 عصر

صاحب‌الامر همه عالم منم *** صاحب مال و منال و جانتان
حرف‌ها دارم بگویم با شما *** تا شود محکم دل و ایمانتان
عرضه می‌گردد به من حال شما *** پس نظاره می‌کنم در کارتان


چون ببینم نامه اعمالتان *** بس تاسف می‌خورم بر حالتان
می‌شوم شرمنده از کار شما *** از خدا خواهم فرج در کارتان
هان عزیزانم کدامین سو روید؟ *** این منم چون کعبه آمالتان


قولتان با فعلتان همراه نیست *** بر کدامین پایه است رفتارتان
عهد می‌بندید و بر هم می‌زنید *** پس چرا سست است این پیمانتان؟
آیه‌های واضح قرآن منم *** پس چرا دورید از قرآنتان


یوسف زهرا منم کو عاشقی؟ *** تا بجوید از دل بازارتان
دوست دارم گفتگو با من کنید *** می‌پسندم ناله‌های زارتان
شیعیانم من غریب و مضطرم *** یاد من رفته چرا از یادتان


دم به دم گوئید آقا جان بیا *** پس چرا اینگونه است کردارتان
درد دل گفتم ولی با این وجود *** شاد می‌گردم من از دیدارتان
منتظر باشید با اعمال نیک *** تا خداوند هم کند اکرامتان

یکزبان باشید و فریادم کنید *** لطف و تایید خدا همراهتان
از خدا خواهید تعجیل فرج *** تا که باز آیم شوم من یارتان

منبع


  نظرات شما  ( )

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نفس اماره
نمیدانی چه لذتی دارد این حجاب !
خنده دار ترین ها !!!
خواهشا تا آخرش بخون
دلم از دست همه گرفته...
آقا، ما اهل کوفه هستیم!
دل به دل راه داره
چت با خدا
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ