سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  عشق یعنی انتظار منتظر
[ و از او پرسیدند : خدا چگونه حساب مردم را مى‏رسد با بسیار بودن آنان ؟ فرمود : ] چنانکه روزى شان مى‏دهد با فراوان بودنشان . [ پرسیدند : چگونه حسابشان را مى‏رسد و او را نمى‏بینند ؟ فرمود : ] چنانکه روزى‏شان مى‏دهد و او را نمى‏بینند . [نهج البلاغه]
کل بازدیدهای وبلاگ
318713
بازدیدهای امروز وبلاگ
23
بازدیدهای دیروز وبلاگ
498
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
عشق یعنی انتظار منتظر
لیلا شیدا
مدعی شیداییم، اما تا شیدا شدن فاصله بسیار است
لوگوی وبلاگ
عشق یعنی انتظار منتظر
فهرست موضوعی یادداشت ها
مذهبی .
بایگانی
در نکوهش غیبت
مهمانی سلطان عشق
پیوندهای روزانه

بنت الزهرا [319]
یاس نبی [252]
ماه بنی هاشم [374]
پرواز بی انتها [275]
فاطمیون [288]
نور الانوار [281]
برادرم محسن [345]
[آرشیو(7)]

اوقات شرعی
لینک دوستان

اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
غریب آشنا
سایت چهارسو

لوگوی دوستان


























موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن موعظه امام محمد باقر (ع) به صوفى عصرش یکشنبه 86 تیر 24  ساعت 11:0 صبح

میلاد امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ مبارک باد

محمد بن منکدر، یکى از متصوفان مشهور عصر خویش بود که در عبادت ظاهرى و انجام فرایض و مستحبات اسلامى سعى بلیغى داشت، به طورى که از همه کارها دست برداشته، تنها به عبادت مى‏پرداخت.

او اوقات شب را میان خود، مادر و خواهر خویش تقسیم کرده بود تا هر کدام از آنان ثلث شب را بیدار بوده و به نماز و تهجد بپردازند. چون خواهرش درگذشت، شب را با مادرش تقسیم کرد که هر کدام نیمى از آن را مشغول عبادت باشند و چون مادرش وفات یافت، وى تمام شب را بیدار بود و به راز و نیاز مى‏پرداخت.

محمد بن منکدر روزى در جمع مریدانش گفت: من گمان نداشتم که على بن حسین (زین العابدین) خلفى چون خود به یادگار گذاشته باشد تا این‏که روزى فرزندش محمد باقر (ع) را دیدم و خواستم وى را پندى دهم، اما او به من پندى داد و درسى آموخت. مریدانش پرسیدند: محمد باقر (ع) به چه چیز تو را پند داد؟ وى جریان ملاقات خویش با امام محمد باقر (ع) را این گونه بیان کرد:

در یکى از روزهاى بسیار گرم، براى انجام کارى به بیرون مدینه مى‏رفتم، در بین راه محمد بن على (ع) را دیدم که فربه و تناور بود و بر دو غلام خویش تکیه کرده، مى‏آمد. با خود گفتم بزرگى از بزرگان قریش براى طلب دنیا در چنین حالتى بیرون آمده است، هم اکنون وى را موعظه خواهم کرد.

همین که به او رسیدم، سلام کردم. محمد بن على (ع) نفس زنان و عرق ریزان جواب سلام مرا داد.

گفتم: اَصْلَحَکَ اللّهُ، آیا خوب است بزرگى از بزرگان قریش در چنین هواى گرمى در طلب دنیا باشد، اگر مرگت فرا رسد و تو در این حال باشى چه خواهى کرد؟

محمد بن على (ع) دست از دوش غلامانش برداشت و به خود تکیه کرد و گفت: به خدا سوگند اگر مرگ من در این حال فرا رسد، در حالى به من رسیده است که در اطاعت خدا بوده‏ام و خود را از نیاز به تو و مردم باز داشته‏ام. من آن‏گاه از فرا رسیدن مرگ ترسانم که در اطاعت خدا نباشم و در ارتکاب معاصى الهى باشم.

من از سخن خود شرمنده شدم و گفتم: یرحمک الله، من مى‏خواستم تو را موعظه کنم؛ اما تو مرا موعظه فرمودى.

آرى، امام محمّد باقر (ع) به این صوفى خرقه پوش، که خود را غرق در عبادت نموده و افتخار به موعظه خلق الناس داشت و دست از کار و کسب کشیده و خود را سربار مردم کرده بود، درس اسلام‏شناسى مى‏دهد که اسلام، دین کسب و کار و تلاش براى معیشت زندگى است و از سربار مردم شدن به شدت نفرت دارد، همان طورى که پیامبر اکرم(ص) فرمود.« ملْعُونٌ مَنْ اَلْقى‏ کَلّهُ عَلَى النّاسِ؛ ملعون است کسى که بارزندگى خویش را بر دوش مردم افکند».


  نظرات شما  ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نفس اماره
نمیدانی چه لذتی دارد این حجاب !
خنده دار ترین ها !!!
خواهشا تا آخرش بخون
دلم از دست همه گرفته...
آقا، ما اهل کوفه هستیم!
دل به دل راه داره
چت با خدا
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ