اگر ایام به تو ظلم روا داشت،
خانه مهر تو را رنگ عزا زد
و تو را دشمن کین سیلی نا حق ز جفا زد
غم به خود راه مده، میآیم!!
تا کنم شاد دل زار تو را و دل هر مؤمن
مادر! ای فاطمه جان!
مرغ شادی اگر از گوشه بام تو پرید
در شبستان دلت غم جا کرد
ز عدو طعنه و دشنام رسید
پیر از غصه ایام شدی
کمرت از ستم دشمن خم
اشک از چشم تو چون چشمه بی تاب روان
ناله سوزانت
آنقدر بود رسا تا که افق پیماید
غم بخود راه مده میآیم!!
سرو والای من ای فاطمه جان!
ای همه هستی من!
ای ز تو عالم امکان روشن!
و ز تو ای نسل امامان پیدا!
غم به خود راه مده میآیم!!
سر ویرانه غمهای تو ای مادر من
کاخی از مهر و وفا خواهم ساخت
به همه بحرانها
تو بدان صلح و صفا خواهم داد
و به امید خدا و به فرموده او
دان، توانایی آن را دارم
تا به غمهای تو، پایان بخشم
و غم هر مومن
مادر ای فاطمه جان!
خوب می دانی می دانم جان
که جهان ظلمانی ست
ظلم و بیداد ز حد گشت فزون
غم قرآن و هم غربت دین کشت مرا
کاش میآمدی و میدیدی
دل پر خون مرا
آه پی در پی جانسوز مرا
غم به خود راه مده
چونکه تو میدانی
به همین زودیها
بهر فرمان خدا
میآیم
مأخذ
|