سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  عشق یعنی انتظار منتظر
[ و او را گفتند خردمند را براى ما بستاى فرمود : ] خردمند آن بود که هر چیزى را به جاى خود نهد . [ پس او را گفتند نادان را براى ما وصف کن ، گفت : ] وصف کردم . معنى آن این است که نادان آن بود که هر چیز را بدانجا که باید ننهد ، پس گویى ترک وصف ، او را وصف کردن است چه رفتارش مخالف خردمند بودن است . ] [نهج البلاغه]
کل بازدیدهای وبلاگ
314980
بازدیدهای امروز وبلاگ
17
بازدیدهای دیروز وبلاگ
30
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
عشق یعنی انتظار منتظر
لیلا شیدا
مدعی شیداییم، اما تا شیدا شدن فاصله بسیار است
لوگوی وبلاگ
عشق یعنی انتظار منتظر
فهرست موضوعی یادداشت ها
مذهبی .
بایگانی
در نکوهش غیبت
مهمانی سلطان عشق
پیوندهای روزانه

بنت الزهرا [319]
یاس نبی [252]
ماه بنی هاشم [374]
پرواز بی انتها [275]
فاطمیون [288]
نور الانوار [269]
برادرم محسن [345]
[آرشیو(7)]

اوقات شرعی
لینک دوستان

اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
غریب آشنا
سایت چهارسو

لوگوی دوستان


























موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   لیلا شیدا  

عنوان متن وصیت پدر شنبه 86 خرداد 5  ساعت 9:51 صبح

دخترم! با تو سخن می‌گویم
گوش کن، با تو سخن می‌گویم:

زندگی در نگهم گلزاریست
و تو با قامت چون نیلوفر
شاخه پر گل این گلزاری

من در اندام تو یک خرمن گل می بینم
گل گیسو ـ گل لب‌ها ـ گل لبخند شباب

من به چشمان تو گل‌های فراوان دیدم
گل تقوا ـ گل عفت ـ گل صد رنگ امید
گل فردای بزرگ ـ گل دنیای سپید

می‌خرامی و تو را می‌نگرم
چشم تو آینه روشن دنیای منست
تو همان خردنهالی که چنین بالیدی
راست، چون شاخه سر سبز و برومند شدی
همچو پر غنچه درختی، همه لبخند شدی

 

دیده بگشای و در اندیشه گلچینان باش
همه گلچین گل امروزند
همه هستی سوزند

کس به فردای گل باغ نمی‌اندیشد
آن‌که گرد همه گل‌ها به هوس می‌چرخد،
بلبل عاشق نیست،
بلکه گلچین سیه کرداری‌ست
که سراسیمه دود در پی گل‌های لطیف
تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر خاک
دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک

 

تو گل شادابی
به ره باد، مرو
غافل از باغ مشو

ای گل صد پر من!
با تو در پرده سخن می‌گویم:
گل چو پژمرده شود، جای ندارد در باغ
گل پژمرده نخندد بر شاخ
کس نگیرد ز گل مرده سراغ


دخترم! با تو سخن می‌گویم:
عشق دیدار تو بر گردن من زنجیریست
و تو چون قطعه الماس درشتی کمیاب
«گردن‌آویز» بر این زنجیری

تا نگهبان تو باشم ز «حرامی» هر شب
خواب بر دیده من هست حرام
بر خود از رنج بپیچم همه روز
دیده از خواب بپوشم همه شام


دخترم، گوهر من!
گوهرم، دختر من!
تو که تک گوهر دنیای منی
دل به لبخند «حرامی» مسپار
«دزد» را «دوست» مخوان
چشم امید بر ابلیس مدار


دیوخویان پلیدی که سلیمان‌رویند
همه گوهرشکنند
«دیو» کی ارزش گوهر داند؟

نه خردمند بود،
آن‌که اهریمن را
از سر جهل، سلیمان خواند

 دخترم ـ ای همه هستی من!
تو چراغی، تو چراغ همه شب‌های منی
به ره باد مرو
تو گلی، دسته گل صد رنگی
پیش گلچین منشین
تو یکی گوهر تابنده بی‌مانندی
خویش را خوار مبین

 

آری ای دخترکم، ای به سراپا الماس
از «حرامی» بهراس
قیمت خود مشکن
قدر خود را بشناس

 

مهدی سهیلی


  نظرات شما  ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نفس اماره
نمیدانی چه لذتی دارد این حجاب !
خنده دار ترین ها !!!
خواهشا تا آخرش بخون
دلم از دست همه گرفته...
آقا، ما اهل کوفه هستیم!
دل به دل راه داره
چت با خدا
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ