وقتي گريبان عدم با دست خلقت ميدريد وقتي ابد چشم تو را پيش ازازل مي آفريد
وقتي زمين ناز تو را در آسمانها ميکشيد وقتي عطش طعم تو را با اشکهايم ميچشيد
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلي چيزي نميداند از اين ديوانگي و عاقلي
...آدم زمينيتر شد و عالم به آدم سجده کرد! قدر خود رو بدون اولاد آدم!همين الان