چشم به راه
به تمناي طلوع تو جهان چشم به راه
به اميد قدمت کون و مکان چشم به راه
به تماشاي تو اي نور دل هستي، هست
آسمان کهکشان کهکشان چشم به راه
رخ زيباي تو را ياسمن آيينه به دست
قد رعناي تو را سرو جوان چشم به راه
در شبستان شهود اشک فشان دوخته اند
همه شب تا به سحر خلوتيان چشم به راه
ديدمش فرشي از ابريشم خون مي گسترد
در سرا پرده ي چشمان خود آن چشم به راه
نازنينا نفسي اسب تجلي زين کن
که زمين گوش به زنگ است و زمان چشم به راه
آفتابا دمي از ابر برون آ؛ که بود
بي تو منظومه ي امکان نگران ، چشم به راه
شعر از : ( زکريا اخلاقي)